پارت1
#پارت1
#کتاب_دردسر_ساز
درو بستم وراه افتادم دعا میکردم کاترین خونه باشه و هر چی زود تر این خبرو بگم
کاترین صمیمی ترین دوستم هست،وقتی
هشت ساله بوده،مادر پدروشو از دست میده
و الان با داداشش که یک سال از خودش بزرگتره زندگی میکنه.
کاترین یک ماه از من بزرگتره
تو همین فکرا بودم که رسیدم
زنگ زدم و منتظر بودم تا درو باز کنه
در باز شد رفتم تو کاترین رو دیدم و بعد از سلام و احوال پرسی گفتم
#مرلین:
کاترین من رفتم وسایل احضار روح و کلی کتاب طلسم شده خریدم
#کاترین:
پولشو از کجا اوردی؟ اینا خیلی گرونن!
گفتم که.......
#کتاب_دردسر_ساز
درو بستم وراه افتادم دعا میکردم کاترین خونه باشه و هر چی زود تر این خبرو بگم
کاترین صمیمی ترین دوستم هست،وقتی
هشت ساله بوده،مادر پدروشو از دست میده
و الان با داداشش که یک سال از خودش بزرگتره زندگی میکنه.
کاترین یک ماه از من بزرگتره
تو همین فکرا بودم که رسیدم
زنگ زدم و منتظر بودم تا درو باز کنه
در باز شد رفتم تو کاترین رو دیدم و بعد از سلام و احوال پرسی گفتم
#مرلین:
کاترین من رفتم وسایل احضار روح و کلی کتاب طلسم شده خریدم
#کاترین:
پولشو از کجا اوردی؟ اینا خیلی گرونن!
گفتم که.......
۱.۳k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.