پاییز عزم رفتن دارد

پاییز عزم رفتن دارد.
میشنوی صدایِ سرد زمستان را؟
زمستان، این پیرمردِ خسته و رنجور در راه است.
می آید تا به بهانه سرمایش، با آغوشهایِ گرم، جبران کنیم کمبود عاطفه اهالی این دیار را.
می آید تا با نگاه هایِ گرم، جبران کنیم سردیِ رفتار این اهالی را..
می آید که خوشبختی را جار بزنیم با دو فنجان چایِ گرم و دو نگاهِ گرم و دو دِلِ گِره خورده به هم...!

چای را دَم کن که زمستان در راه است...
دیدگاه ها (۶)

پدرت در خیابان انقلاب کردتـــــو ،در دلم ... ...

⧼لباسِ محلی تَن کُنم، بشینم به انتظارِت...!که بیای و همونجور...

به ساعت نگاه کردم؛شش و بیست دقیقه صبح بود. دوباره خوابیدم. ب...

یه خوردنی هست که نه تو لیوان ریخته میشه،،،،نه با قاشق و چنگا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط