صحبت وصل تو می کردم و دل گفت خموش

صحبت وصل تو می کردم و دل گفت خموش
که چرا می کنی اندیشه واهی گاهی
دیدگاه ها (۵۵)

باید خودم را ببرم خانهباید ببرم صورتش را بشویمببرم دراز بکشد...

مانند هوای برگریزی خوش نیست با اینهمه حسرت به پشیزی خوش نیست...

یک نفر را دوست دارم، شعر میگویم برایش...آمده در زیر شعر من ن...

یک نفر اینجادلش تنگست باور میکنی؟یک گذر برقلب او یکبار دیگر ...

‌ 🦋حسرت وصل تو بردآسایش از بنیاد دل...#بيدل_دهلوی‌

ظلم می کنی دل توتنگ است مگردل می شکنی دل تو سنگ است مگرامشب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط