پارت ۲۲
پارت ۲۲
از دید ا/ت
خیلی میترسیدم اما خب مجبور بودم قبول کنم و تقریبن میشه گف ک دیگه هیچ امیدی نداشتم
منو بردن اتاق لیان...درو باز کردن!سرم پایین بود و فقد زمینو میدیدم
بغض بدی توی گلوم جمع شده بود
لیان:سرتو بگیر بالا بیبی گرل
صدای قدماشو میشنیدم ک داش نزدیکم میشد و با هر قدم ضربان قلبم از ترس بالا میرفت
پاهاشو دیدم!خیلی نزدیکم بود ک سریع چونمو گرف و سرمو آورد بالا
همین کارش باعث شد اشکام ناخودآگاه بریزه
لیان:چرا گریه میکنی چاگیا!؟هوم
ا/ت:خ..خدت چ..چی ف..فک میکنی؟
لیان:آمممم!اگ بخواطر اونه باید بگم اصن نترس تو قراره مال من بشی!میفهمی مال لیان...
یه لحظه کنترلمو از دست دادم و داد کشیدم:نمیخوامممممم من علاقه ای ب تو .....
نزاشت حرفمو کامل کنم
لباشو کبوند روی لبام
جوری مک میزد ک حس کردم میخواد اونا رو بکَنه....
لایک و کامنت
از دید ا/ت
خیلی میترسیدم اما خب مجبور بودم قبول کنم و تقریبن میشه گف ک دیگه هیچ امیدی نداشتم
منو بردن اتاق لیان...درو باز کردن!سرم پایین بود و فقد زمینو میدیدم
بغض بدی توی گلوم جمع شده بود
لیان:سرتو بگیر بالا بیبی گرل
صدای قدماشو میشنیدم ک داش نزدیکم میشد و با هر قدم ضربان قلبم از ترس بالا میرفت
پاهاشو دیدم!خیلی نزدیکم بود ک سریع چونمو گرف و سرمو آورد بالا
همین کارش باعث شد اشکام ناخودآگاه بریزه
لیان:چرا گریه میکنی چاگیا!؟هوم
ا/ت:خ..خدت چ..چی ف..فک میکنی؟
لیان:آمممم!اگ بخواطر اونه باید بگم اصن نترس تو قراره مال من بشی!میفهمی مال لیان...
یه لحظه کنترلمو از دست دادم و داد کشیدم:نمیخوامممممم من علاقه ای ب تو .....
نزاشت حرفمو کامل کنم
لباشو کبوند روی لبام
جوری مک میزد ک حس کردم میخواد اونا رو بکَنه....
لایک و کامنت
۷.۴k
۲۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.