داستان ترسناک
#داستان_ترسناک
وقتی 7 یا 8 ساله بودم، یک کابوس مکرر می دیدم که یکی از عروسک هایم زنده می شود، با من بازی می کند و بعد سعی می کند مرا با خودش به داخل کمدم بکشد. من ابتدا به دنبالش می رفتم داخل کمد، اما بعد او این در کوچک پشت کمد را به من نشان می داد قلبم شروع به تپیدن می کرد. نمیدانم آن در چیست، اما میدانستم که اگر از آن عبور کنم، اتفاق بدی میافتد. شروع به تقلا می کردم و سعی می کردم خود را کنار بکشم، اما عروسک خیلی قوی بود و شروع به کشیدن من از در می کرد. در این مرحله از رویا، من همیشه با جیغ از خواب بیدار می شدم. بدترین قسمت این بود که من وحشت شبانه داشتم، بنابراین گاهی اوقات در کنار کمد خود از خواب بیدار می شدم. هر شب قبل از خواب، از والدینم میخواستم مطمئن شوند که پشت کمد من دری کوچک نباشد.
سالها بعد، مادرم بالاخره اعتراف کرد که در واقع قبلاً یک در کوچک پشت کمد وجود داشته است، اما وقتی من یک ساله بودم، خانه را بازسازی کردند و دیواری را جلوی در بود نصب کردند.
وقتی 7 یا 8 ساله بودم، یک کابوس مکرر می دیدم که یکی از عروسک هایم زنده می شود، با من بازی می کند و بعد سعی می کند مرا با خودش به داخل کمدم بکشد. من ابتدا به دنبالش می رفتم داخل کمد، اما بعد او این در کوچک پشت کمد را به من نشان می داد قلبم شروع به تپیدن می کرد. نمیدانم آن در چیست، اما میدانستم که اگر از آن عبور کنم، اتفاق بدی میافتد. شروع به تقلا می کردم و سعی می کردم خود را کنار بکشم، اما عروسک خیلی قوی بود و شروع به کشیدن من از در می کرد. در این مرحله از رویا، من همیشه با جیغ از خواب بیدار می شدم. بدترین قسمت این بود که من وحشت شبانه داشتم، بنابراین گاهی اوقات در کنار کمد خود از خواب بیدار می شدم. هر شب قبل از خواب، از والدینم میخواستم مطمئن شوند که پشت کمد من دری کوچک نباشد.
سالها بعد، مادرم بالاخره اعتراف کرد که در واقع قبلاً یک در کوچک پشت کمد وجود داشته است، اما وقتی من یک ساله بودم، خانه را بازسازی کردند و دیواری را جلوی در بود نصب کردند.
۱.۳k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.