هوشم نماند با کس، اندیشه ام تویی بس!
هوشم نماند با کس، اندیشه ام تویی بس!
جایی که حیرت آمد سمع و بصر نباشد
.
تو مستِ خواب نوشین، تا بامداد و بر من
شب ها رود که گویی هرگز سحر نباشد…
#سعدی |
جایی که حیرت آمد سمع و بصر نباشد
.
تو مستِ خواب نوشین، تا بامداد و بر من
شب ها رود که گویی هرگز سحر نباشد…
#سعدی |
۱.۵k
۰۳ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.