هر پرده که از چهره ی مقصود برافتاد

هر پرده که از چهره ی مقصود برافتاد
شد برقِ جهانسوز و مرا در جگر افتاد

اندیشه ی معشوق نگهبانِ خیال است
عاشق نتواند به خیالِ دگر افتاد

#صائب_تبریزی |
دیدگاه ها (۱)

دانه ی سرخِ اناریم و نگه داشته انددلِ چون سنگِ تو را در دلِ ...

ازخودتخبربیار هوا رو صافِ صافِ صاف کن! عشق من نترس! بخند به ...

خرابِ یک نظر از چشمِ نیم‌خواب توییمبه حال ما نظری کنکه ما خر...

هوشم نماند با کس، اندیشه ام تویی بس!جایی که حیرت آمد سمع و ب...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط