حقیقت داشت
حقیقت داشت
ترسیده بودم
من از تمام جمعه هایی که
رویای بودنت
شبیهِ بغضی موزون
هوای خانه را تبدار میکرد
ترسیده بودم
دچارِ سردی چشمهای تو
از خوابِ آرامِ کلاغی بر درخت
از گفتگوی باران و پاییز و پنجره
از همهمه ی غروب و غربت و خیابان
از خودم
ترسیده بودم
ماه بر بلندی آسمان
یک شبِ خسته در جریان
در تصورِ جاده
کسی از مجاورتِ آبیِ آرامِ دریا میآید
من سخت ترسیدهام
بیا!!!!!!!!!
ترسیده بودم
من از تمام جمعه هایی که
رویای بودنت
شبیهِ بغضی موزون
هوای خانه را تبدار میکرد
ترسیده بودم
دچارِ سردی چشمهای تو
از خوابِ آرامِ کلاغی بر درخت
از گفتگوی باران و پاییز و پنجره
از همهمه ی غروب و غربت و خیابان
از خودم
ترسیده بودم
ماه بر بلندی آسمان
یک شبِ خسته در جریان
در تصورِ جاده
کسی از مجاورتِ آبیِ آرامِ دریا میآید
من سخت ترسیدهام
بیا!!!!!!!!!
۴۲۹
۱۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.