فرار من

۹۷






دون سوجون با عصبانیت از اتاق رفت بیرون

و من روبه دال گفتم






یوری.... دال چرا با عموت کل کل میکنی هان باهاش حرف نزن باشه







دال... اون تولو زلد






یوری.... چند بار بگم دال نزد





دال.... من هم چند بال بگو زلد






یوری.... باشه باشه اه







این جنگکوک یک دنده هست حرف حرف خودش اوففففففف





دال... مامان من گوشنمه




یوری... باش





دال.... بیا





یوری.... باشه اومدم





و رفتم از اتاق بیرون داشتم از پله ها میرفتم پایین که صدای زنگ گوشیم بلند شد یک نگاه بهش انداختم که با آسم روی صفحه تعجب کردم.

جواب دادم






یوری... بله





کتی جون... سلام دخترم





یوری.... سلام






کتی جون... خوبی






یوری.... بله کاری داشتین ؟؟






کتی جون.... آره زنگ زدم ببینم چه طوری یهو یاد اون قضیه اوفتادم






یوری.... من خوبم. و اون قضیه هم فراموش کردم






جون عمم

کجایی ببینی کتی جون نوه دار شدی و نمیدونی






کتی جون..... چه خوب . خوب دیگه مزاحمت نمیشم






یوری.... مراحمین





کتی جون.... ممنونم خدافظ





یوری... خدافظ






پایان مکالمه



قطع کردم و رفتم روی صندلی کنار دال نشستم


شماره من رو از کجا آورده واسم سواله؟


من بعد از این که مجبور شدم یعنی تهدیدم کرد دوسوجون ازدواج صوری کنم

من رابطم رو ‌ با خانوادو قطع کردم.

و دوسوجون گفت شاید جنگکوک دنبالت بگرده ما از کشور خارج شدیم و اومدم آمریکا


و من هم اون موقه با خودم گفتم جنگکوک دنبال من بگرده یک چیزی بگو که به اون برج غرور بخوره .


بعضی موقه ها با خودم فکر میکنم و میگم اگر جنگکوک بفهمه من ازش بچه دارم چی کار میکنی؟؟


ولی بعد میگم چطور میخواهد بفهمه آخه ؟!


من از اون کشور رفتم



با لمس دست یکی روی سرم از فکر بیرون اودم






دون سوجون.... عشقم باز که توی فکری






باز جلوی خدمتکار ها نقش بازی میکنه شاید ؟


ولی من این کار رو نمیکنم




اومد کنار من نشست و روبه دال گفت






دون سوجون.... دال پسر خوب ببخشید سرت داد زدم





نمی‌دونم چرا بعضی موقه ها یعنی موقه هایی که عصبی نیست رفتارش با دال خیلی خوبه.


با داره نقش بازی میکنه. با حسش واقعی هست نمیدونم


بعد هم دستی روی سر دال کشید و گفت






دون سوجون.... آشتی






دال.... اگه گول بلدی دیه مامانم رو نزلی آشلی
( اگر قول بدی دیگه مامانم رو نزنی آشتی)






یک نگاهی به من انداخت و گفت:





دون سوجون.... چشممم. ولی مامانتم نباید من رو عصبی کنه نه
دیدگاه ها (۳۹)

فرار من

فرار من

فرار من

خوب بچه ها در مورد فیک به نظرتون تا چند تا پارت دیگه جعمش کن...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط