دل من عادت داشت که بماند یک جا

دل من عادت داشت، که بماند یک جا !!
به کجا ؟؟ معلوم است !! به در خانه ی تو...
دل من عادت داشت، که بماند آنجا
پشت یک پرده ی توری، که تو هرروز آن را به کناری بزنی
دل من ساکن دیوار و دری، که تو هرروز از آن میگذری
دل من ساکن دستان تو بود ...
دل من گوشه ی یک باغچه بود، که هرروز به آن مینگری ...
راستی ! دل من را دیدی ؟!
آن را گم کردم ... !

اخوان_ثالث
دیدگاه ها (۵)

برای لحظه آخر تو را کنار گذاشت خدا چقدر زمین را در انتظار گذ...

آمدی گریه کنی شعر بخوانی بروی!نامه ای خیس به دستم برسانی برو...

فرامرز عرب عامری

دوستت دارم را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !این گل سرخ م...

سلام!حال همه ما خوب استملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی...

چرا حرف منو باور نمیکنی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط