مثل وقتی که زیر دوشی و چشماتو میبندی و وقتی باز میکنی چشم

مثل وقتی که زیر دوشی و چشماتو میبندی و وقتی باز میکنی چشمات تار میبینه و قطره های آب از جلو چشمات میچیکه یا وقتی که تو خواب و بیداری و خواب و از واقعیت تشخیص نمیدی مثل موقعی که داری راه میری و یهو چشمات سیاهی میره و توی دنیای بی نهایت تاریکی غرق میشی دقیقا همونقدر حالم مبهمه یه حال خاص عصبانیت و ناراحتی و بی حوصلگی تو من داد میزنه.
دیدگاه ها (۱)

یه افسانه هست که میگه :"ما قبل اینکه به دنیا بیایم صحنه های ...

من دقیقا موقعی که باید حرف بزنم لال میشم.نه اینکه حرفی نداشت...

یه حسی دارم ،مثل ساییده شدن زانو رو فرشیا کشیده شدن کف دست ر...

یه افسانه میگه:اگه کسی به دلت نشست حتما در باطنش یه چیزی هست...

{ 𝐵𝑒𝓉𝓌𝑒𝑒𝓃 𝓉𝑜𝓌 𝓈𝓅𝒶𝒸𝑒𝓈 }𝒫𝒶𝓇𝓉  ¹⁴.. شاید فکر کرده بودن فلج شدم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط