حالا پیمبرانه شدی ره نمای من

حالا پیمبرانه شدی ره نمای من
با تو بهشت میشود اینگونه جای من

وقتی ملبسی به لباس پیمبری
من میشوم خدیجه و تو،مصطفای من

در پیچ و تاب زندگی ی مشترک چنین
همراه تو منم و تو هم پا به پای من

روحی دوباره میدمد انگار در تنم
تاریخ عقد ما ک شده ابتدای من

شکر خدا ک مهریه ی عاشقانه ات
یک مشهد است در جهت اعتلای من!

وقت خرید حلقه ی من، حرز دست تو
شادم از این شروع خوش و باصفای من

عمامه و عبا و قبا، نوش جان تو
یک چادر سیاه عبایی برای من

شعر از شاعر ارجمند سرکار خانم فاطمه سادات مظلومی
دیدگاه ها (۱)

چندسال است.. که وقتی می‌گویم باران، واقعاً منظورم باران است ...

بسم اللهکلماتی بفرست که خلاصم کند از دلتنگیکه منور بزند در ر...

نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیزکـــه آورد دلــــــم ...

حرفی بزن تو ای درد آشنا حرفی بزنمیشکنی چرا قلب ِ مرامنی که ع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط