نمیدانم چرا میگویم آه از دست تو

نمی‌دانم چرا می‌گویم : آه از دست تو !
دست‌های تو ، زیباترین فعل‌ها را رقم میزدند !
نوازش می‌کردند ، شعر می‌نوشتند
آهنگ می‌نواختند ، چای می‌ریختند
دست‌های تو ، رفیقِ صمیمیِ دست‌های من ،
اما ...
آه از پاهای تو !
چه ساده رفتند ...

#روزبه_معین
دیدگاه ها (۶)

شست باران همه کوچه خیابان‌ها راپس چرا مانده غمت بردل بارانی ...

گفتی که مرا یار وفادار بسی هستهستند ، ولی نیست وفادار تر از ...

#مد

#مد

می خواهم با تو باشم ...تویِ یک اتاقِ ساده ی کاهگلی ،با پنجره...

دوپارتی

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط