💠 برای محمودرضا / صدو پنجاه و نه
💠 #برای_محمودرضا / صدو پنجاه و نه
🌷 احمدرضا #بیضائی:
در تمام طول مدت آماده سازی پیکر #محمودرضا برای تشییع در اسلامشهر، با جمعی از دوستانش بالای سرش بودم. فرصتی بود برای تماشای زخمهای فراوان تنش و آن پایی که شکسته بود و بازویی که به پوستی آویزان بود و آن حالت خاص انگشتان دست راستش.
🌷 انگار قبضه سلاح را تازه از بین انگشتانش خارج کرده بودند و دست، حالت چنگ زدن به قبضه سلاح را حفظ کرده بود.
وحید وسط خنده و گریه می گفت: «انقدر سلاح تو دستش گرفته بود، الانم انگار اسلحه دستشه؛ ببین حالت انگشتاشو!»
💔 آه!
از دهر و عاقبتی که برای ما رقم زده.
خیلی ها این حرف را زده اند و تکرار کرده اند که: «تا زنده ایم رزمنده ایم.»
من هم شعارش را داده ام.
اما نمی دانم در روزی که خدا مرا از این عالم می برد نشانی از رزمندگی با من خواهد بود یا نه؟ #شهدا اما این افتخار را برای خود خریدند و
ما در ادعا ماندیم که ماندیم ...
🆔 @Agamahmoodreza
🌷 احمدرضا #بیضائی:
در تمام طول مدت آماده سازی پیکر #محمودرضا برای تشییع در اسلامشهر، با جمعی از دوستانش بالای سرش بودم. فرصتی بود برای تماشای زخمهای فراوان تنش و آن پایی که شکسته بود و بازویی که به پوستی آویزان بود و آن حالت خاص انگشتان دست راستش.
🌷 انگار قبضه سلاح را تازه از بین انگشتانش خارج کرده بودند و دست، حالت چنگ زدن به قبضه سلاح را حفظ کرده بود.
وحید وسط خنده و گریه می گفت: «انقدر سلاح تو دستش گرفته بود، الانم انگار اسلحه دستشه؛ ببین حالت انگشتاشو!»
💔 آه!
از دهر و عاقبتی که برای ما رقم زده.
خیلی ها این حرف را زده اند و تکرار کرده اند که: «تا زنده ایم رزمنده ایم.»
من هم شعارش را داده ام.
اما نمی دانم در روزی که خدا مرا از این عالم می برد نشانی از رزمندگی با من خواهد بود یا نه؟ #شهدا اما این افتخار را برای خود خریدند و
ما در ادعا ماندیم که ماندیم ...
🆔 @Agamahmoodreza
۱.۳k
۳۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.