رمان خانواده باحال ما پارت ۲۰
رفتم جلو نگاش کردم با موهای سفید و بلندش قشنگش کرده بود نمیدونم چم شده دست خودم نبود دلم ی چیز میگفت مغزم مخالفش کار میکرد زل زدم تو چشماش چشمایی شبیه به ببر شبیه به ی دختر ببری که مثل ی مرد با زندگی می جنگید هر کار کردم که خودمو عقب بکشم نتونستم هر کار که میخواستم انجام بدم نتونستم ، نتونستم چشممو ازش بگیرم دلم میخواست همینجور نگاش کنم تا سیر بشم تا آروم بشم تا از هر چی که عصبانی هستم رها بشم رها بشم به ی دنیای دیگه به ی جایی غیر از اینجا به ی دنیای عجیب و خوب سرمو تکون دادم و از تو افکار مضخرفم اومدم بیرون اخم کردمو عقب رفتم نشستم روی صندلی کنار سکوت همه جا رو فرا گرفت آتسوشی گفت:چیزی شده؟ سکوت کردم زبونم نمیچرخید سکوت کردم دوباره گفت:هوی با توام اکو
با اخم نگاش کردمو جوابشو دادم:چته آتسوشی هاااااا
اتسوشی:میگم چته چیزی شده ساکتی
بو اخم بهش نگا کردم گفتمش:یعنی معلوم نیست
با کمی ناراحتی گفت: نه خوب یعنی نمیخوای ی چیز بگی حوصلم سر رفت خوب😔
دستام مشت شد پوفی کردمو بهش رو کردم گفتمش:نکنه میخوای این وسط افتاب بالانس برات بزنم😒
خندش گرفت صدای خندش همه جا رو پر کرده بود صداش اخمامو از هم دور کرد نگاش کردم انگار صدای خندش برام مثل ی آب خنک که حال آدمو آروم میکنه میمونه دلم آروم میشه.....
بقیه پارت تا پسفردا 😘🤪
کپی ممنوع 🤗❌🤗❌🤗❌
#رمان #رمان_خوانواده_باحال_ما
با اخم نگاش کردمو جوابشو دادم:چته آتسوشی هاااااا
اتسوشی:میگم چته چیزی شده ساکتی
بو اخم بهش نگا کردم گفتمش:یعنی معلوم نیست
با کمی ناراحتی گفت: نه خوب یعنی نمیخوای ی چیز بگی حوصلم سر رفت خوب😔
دستام مشت شد پوفی کردمو بهش رو کردم گفتمش:نکنه میخوای این وسط افتاب بالانس برات بزنم😒
خندش گرفت صدای خندش همه جا رو پر کرده بود صداش اخمامو از هم دور کرد نگاش کردم انگار صدای خندش برام مثل ی آب خنک که حال آدمو آروم میکنه میمونه دلم آروم میشه.....
بقیه پارت تا پسفردا 😘🤪
کپی ممنوع 🤗❌🤗❌🤗❌
#رمان #رمان_خوانواده_باحال_ما
۴.۳k
۱۴ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.