بـی تـو گـذر تلخ زمــان وای بحالم
بـی تـو گـذر تلخ زمــان وای بحالم
دلتنگی و ایـن درد نهـان وای بحالم
شبگردی و آوارگی از مردم این شهر
سهمم بشود زخــم زبان وای بحالم
دربازی این چرخ فلک با که بگویم
در فال من افتاده خزان وای بحالم
رنجیده و دلخسته ام از دوست ودشمن
بس زخم زده این و هم آن وای بحالم
رفتـی و پس از رفتـن تــو در نظر من
همچـون قفسی تنگ جهان وای بحالم
باران زد و یـاد تــو و آن خاطره هـایت
آتش شد و افتــاد بــه جــان وای بحالم
بر غصه و غمهای خودم سنگ صبورم
سـر آمـده ایـن عمـر گــران وای بحالم
دلتنگی و ایـن درد نهـان وای بحالم
شبگردی و آوارگی از مردم این شهر
سهمم بشود زخــم زبان وای بحالم
دربازی این چرخ فلک با که بگویم
در فال من افتاده خزان وای بحالم
رنجیده و دلخسته ام از دوست ودشمن
بس زخم زده این و هم آن وای بحالم
رفتـی و پس از رفتـن تــو در نظر من
همچـون قفسی تنگ جهان وای بحالم
باران زد و یـاد تــو و آن خاطره هـایت
آتش شد و افتــاد بــه جــان وای بحالم
بر غصه و غمهای خودم سنگ صبورم
سـر آمـده ایـن عمـر گــران وای بحالم
۱.۵k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.