از خوراکی جهان ما فقط از غم خوردیم

از خوراکیِ جهان، ما فقط از غم خوردیم
فقط از خونِ دل و غُصّه و ماتم خوردیم

چند روزی که سراسیمه ی دنیا شده ایم
رَکَب از عالَم فتّـانه دمـــــــــادم خوردیم

ســـــــاقی از ساغرِ اندوه فراوان میریخت
ما به رسـم ادب از مَشربه کم کم خوردیم

بس که از چشمه ی هر دیده سرازیر شد اشک
جای نان جرعــه ای از گریه و شبنم خوردیم

تــا که ورزیده شود از غم و محنت گِلِ مــا
کوزه گر ضربه زد و ضربه ی محکم خوردیم

زان چه بر دوش کشیدیم از این بار گران
مثل پیرانِ جهانــدیده فقط خَم خوردیم

امتحان بود قفس ، حیف که باز از سرِ جهل
ما از آن میوه ی ممنوعــــه ی آدم خوردیم
دیدگاه ها (۱)

‌‌شانه هایم مال تو شب گریه هایت مال مننغمه ی زیبا و طناز صدا...

بانو شُده یک مرتبه عاشق شده باشیدیوانه ی در چشمِ خلایق شده ب...

شتاب دارد و یار از کنار می‌گذردببین که عمر عجب برق‌وار می‌گذ...

از من نپرس گوشه‌ی زندان چه می‌کنم با این دلِ شکسته‌ی ویران چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط