Me😎
#Me😎
شک اور ترین داستان سال
.
+پسر: میخوام باهات بهم بزنم ...😕
-دختر :چی ؟؟؟😱
+واضح گفتم .. میخوام برم زندگیمو بسازم 😒
- زندگیت!! مگه نمیگفتی من زندگیتممم😭
+اره ولی الان زندگیم از تو مهم تره ..
- پس این چن سال چی میشه؟
+ این لوس بازیا جدی نیس .. ادم یکار جدی میکنه اگه بخواد با طرف ازدواج کنه 😒
-اخه چرااا 😢 😢
+بیا همون کافه همیشگی ساعت ۵ میخوام گردند بندی که بهم دادیو و خودتم ازش داری و پس بدم بهت ..
-باوش:)
چن ساعت بعد دختر با یه دست مشت شده و لیوان اب جلوش توی کافه ..
پسره خیلی شیک و خوش تیپ که معلومه خیلی به خودش رسیده وارد کافه میشه ..
عطرش توی فضا پخش میشه همون عطری که دختره براش گرفته بود ...
دختره نفسشو تو سینه حبس میکنه ..
با چشای سیاه و گود رفته نگاش میکنه ..
پسر تا میبینش قیافش تو هم میره
+سلام
-هه سلامم..
+گریه کردی؟
-برات مهمه؟
+سوال منو با سوال ج نده
- خوش تیپ کردی ..این زندگیت یه نفر دیگه نیس ..
+ زدی به هدف .. میدونم باهوشی
گارسون میاد :چیزی میل دارین ؟
+دوتا چایی و یه کیک روز ..
-من هیچی نمیخورم
+بره زندگیم میخوام بگیرم
-پس باهاش قرار داری
+اره
دختری با حالتی عصبی
-چجوری این ده سالو میتونی فراموش کنی...
+ میتونم به جرات بگم بهترین سالای عمرم بود ..
دختر مشت بستشو بیشتر فشار میده ..
+ ولی الان وقتشه به زندگیم سرو سامون بدم
گردند بندو در میاره و میزاره رو میز ...
-واقعا میخوای بریییی؟
+اره این رابطه وقتشه تموم بشه
-واقعا میخوای تمومش کنی ؟
+چن بار بهت بگم اره ...
دختر مشتشو باز میکنه! دو تا قرص!
میزاره تو دهنش ! و اب میخوره ...
+چی خوردیییییی
-تو که برات مهم نیس
+کصاافط میگم چه قرصی خوردی
پسر پا میشه میاد رو به روش صندلیشو میچرخونه داد میزنه سرش چی خوردی
-ق ق قر ص ببرنج ج
دختر اشک تو چشاشه
پسر مات و حیرون نگاش میکنه
ادمای توی کافه ترسون نگاه میکنن
اشک پسر در میاد و میاد پایین روی گونش
دختر با بغض
-تو که برات مهم نی زندگیم گریه نکن .... من واقعا بدون تو نمیتونم!
برو با جدیده زندگیتو بساز تازه داماد
+ لعنتی چه غلطی کردییییی پاشو بریم بیمارستاننن احمق روانی همش شوخی بود ! من امکان نداره با کسی جز تو اینجا قرار بزارم .... میخواستم رابطمون تموم بشه تا بتونم ازت خواستگاری کنم...
دختر ترسیده و میخکوب فقط به پسره نگاه میکنه ..
پسره یه جعبه کوچیک قرمزه میده به دختره و بلندش میکنه میبرتش بیرون از کافه ...
میزارش تو ماشین ...
دختر ترسیده و لرزون فرو میره تو صندلی ماشین ...
پسره سوار میشه ... تا بیمارستان جفتشون گریه میکنن
-من نمیخوام بمیرمم
+ خیلی احمقی منمم نمیخوام بمیری واس چی خوردیششش ... فقط اگه دو دقیقه صبر میکردی ... من دلم نمیومد اذیتت کنم
پا رو گاااز
هق هق دختر
سرفش دستش جلو صورتش
و دستاش خونی
پسر تند تر میره ..
بیمارستان
خون اشک ترس..
جواب منفی دکترا به شستشو معده
×شرمندم برید باهاش خدافظی کنید وقت زیادی نداره قرص برنج اثرشو گذاشته ...
پسر تکیه به دیوار و سرشو فشار میده ...
دختر رو تخت
لباساش خونی
پسر میره تو اتاق
+عشقم؟
-جونم
جفتشون میزنن زیر گریه ..
پسره میره بغلش میکنه .. جعبه انگشتر و ازش میگیره
+عشقم من چجوری میتونستم ترکت کنم اخه .. مگه تو زندگیم نبودی مگه بهت نگفتم من بهت دروغ نمیگم مگه نگفتم یه روز میشی خانومم خانوم خونم مامان بچه هام ... مگه تو نگفتی فقط منو میخوای مگه نگفتم بدون تو نمیتونم
دختر و بلند میکنه و میزاره رو پاهاش
دختر همین جوری که اشکاش میریخته سرشو به سینه پسره تکیه میده ...
چنتا سرفه و لباس پسره خونی میشه
پسره سفت فشارش میده
در جعبه رو باز میکنه با گریه میگه ...
دختره کم کم بیحال میشه و رنگش سفیییید ...
+خانوم خونم میشی ؟ با من ازدواج میکنی؟
-بله
گریه جفتشون
چنتا سرفه و خون زیاد ...
خون از بینی دختر سرازیر میشه ...
پسره انگشترو دست دختر میکنه ...
دختر درش میاره و پسش میده
- من منننن ... ت ت تووو باااید زز زندگیتو بککنی بدوون من !!
ببخشید که اینجوری شد تقصیر من بود
+نه تقصیر من بود گلم ...
گریهه و بغض که راه نفس جفتشونو سد کرده..
-نه تتو بایید دیهه منو فرامووشش کنییی...
+ نه نمیتونم
-دوست دارم
+منم دوست دارم
چشای دختر میره و شل میشه ...
و اخرین نفسش از دهنش میاد بیرون...
+زندگیم؟؟؟
+اییی خدااا
جسد دخترو سفت بغل میکنه و گریه میکنه ...
پرستا را و دکترا که این صحنه ها رو دیده بودن سعی میکنن پسره رو اروم کنن تا اجازه بده جسد دختره رو ببرن سرد خونه ..
پسره اجازه نمیده و از اتاق بیرونشون میکنه
انگشترو دوباره دست دخت
شک اور ترین داستان سال
.
+پسر: میخوام باهات بهم بزنم ...😕
-دختر :چی ؟؟؟😱
+واضح گفتم .. میخوام برم زندگیمو بسازم 😒
- زندگیت!! مگه نمیگفتی من زندگیتممم😭
+اره ولی الان زندگیم از تو مهم تره ..
- پس این چن سال چی میشه؟
+ این لوس بازیا جدی نیس .. ادم یکار جدی میکنه اگه بخواد با طرف ازدواج کنه 😒
-اخه چرااا 😢 😢
+بیا همون کافه همیشگی ساعت ۵ میخوام گردند بندی که بهم دادیو و خودتم ازش داری و پس بدم بهت ..
-باوش:)
چن ساعت بعد دختر با یه دست مشت شده و لیوان اب جلوش توی کافه ..
پسره خیلی شیک و خوش تیپ که معلومه خیلی به خودش رسیده وارد کافه میشه ..
عطرش توی فضا پخش میشه همون عطری که دختره براش گرفته بود ...
دختره نفسشو تو سینه حبس میکنه ..
با چشای سیاه و گود رفته نگاش میکنه ..
پسر تا میبینش قیافش تو هم میره
+سلام
-هه سلامم..
+گریه کردی؟
-برات مهمه؟
+سوال منو با سوال ج نده
- خوش تیپ کردی ..این زندگیت یه نفر دیگه نیس ..
+ زدی به هدف .. میدونم باهوشی
گارسون میاد :چیزی میل دارین ؟
+دوتا چایی و یه کیک روز ..
-من هیچی نمیخورم
+بره زندگیم میخوام بگیرم
-پس باهاش قرار داری
+اره
دختری با حالتی عصبی
-چجوری این ده سالو میتونی فراموش کنی...
+ میتونم به جرات بگم بهترین سالای عمرم بود ..
دختر مشت بستشو بیشتر فشار میده ..
+ ولی الان وقتشه به زندگیم سرو سامون بدم
گردند بندو در میاره و میزاره رو میز ...
-واقعا میخوای بریییی؟
+اره این رابطه وقتشه تموم بشه
-واقعا میخوای تمومش کنی ؟
+چن بار بهت بگم اره ...
دختر مشتشو باز میکنه! دو تا قرص!
میزاره تو دهنش ! و اب میخوره ...
+چی خوردیییییی
-تو که برات مهم نیس
+کصاافط میگم چه قرصی خوردی
پسر پا میشه میاد رو به روش صندلیشو میچرخونه داد میزنه سرش چی خوردی
-ق ق قر ص ببرنج ج
دختر اشک تو چشاشه
پسر مات و حیرون نگاش میکنه
ادمای توی کافه ترسون نگاه میکنن
اشک پسر در میاد و میاد پایین روی گونش
دختر با بغض
-تو که برات مهم نی زندگیم گریه نکن .... من واقعا بدون تو نمیتونم!
برو با جدیده زندگیتو بساز تازه داماد
+ لعنتی چه غلطی کردییییی پاشو بریم بیمارستاننن احمق روانی همش شوخی بود ! من امکان نداره با کسی جز تو اینجا قرار بزارم .... میخواستم رابطمون تموم بشه تا بتونم ازت خواستگاری کنم...
دختر ترسیده و میخکوب فقط به پسره نگاه میکنه ..
پسره یه جعبه کوچیک قرمزه میده به دختره و بلندش میکنه میبرتش بیرون از کافه ...
میزارش تو ماشین ...
دختر ترسیده و لرزون فرو میره تو صندلی ماشین ...
پسره سوار میشه ... تا بیمارستان جفتشون گریه میکنن
-من نمیخوام بمیرمم
+ خیلی احمقی منمم نمیخوام بمیری واس چی خوردیششش ... فقط اگه دو دقیقه صبر میکردی ... من دلم نمیومد اذیتت کنم
پا رو گاااز
هق هق دختر
سرفش دستش جلو صورتش
و دستاش خونی
پسر تند تر میره ..
بیمارستان
خون اشک ترس..
جواب منفی دکترا به شستشو معده
×شرمندم برید باهاش خدافظی کنید وقت زیادی نداره قرص برنج اثرشو گذاشته ...
پسر تکیه به دیوار و سرشو فشار میده ...
دختر رو تخت
لباساش خونی
پسر میره تو اتاق
+عشقم؟
-جونم
جفتشون میزنن زیر گریه ..
پسره میره بغلش میکنه .. جعبه انگشتر و ازش میگیره
+عشقم من چجوری میتونستم ترکت کنم اخه .. مگه تو زندگیم نبودی مگه بهت نگفتم من بهت دروغ نمیگم مگه نگفتم یه روز میشی خانومم خانوم خونم مامان بچه هام ... مگه تو نگفتی فقط منو میخوای مگه نگفتم بدون تو نمیتونم
دختر و بلند میکنه و میزاره رو پاهاش
دختر همین جوری که اشکاش میریخته سرشو به سینه پسره تکیه میده ...
چنتا سرفه و لباس پسره خونی میشه
پسره سفت فشارش میده
در جعبه رو باز میکنه با گریه میگه ...
دختره کم کم بیحال میشه و رنگش سفیییید ...
+خانوم خونم میشی ؟ با من ازدواج میکنی؟
-بله
گریه جفتشون
چنتا سرفه و خون زیاد ...
خون از بینی دختر سرازیر میشه ...
پسره انگشترو دست دختر میکنه ...
دختر درش میاره و پسش میده
- من منننن ... ت ت تووو باااید زز زندگیتو بککنی بدوون من !!
ببخشید که اینجوری شد تقصیر من بود
+نه تقصیر من بود گلم ...
گریهه و بغض که راه نفس جفتشونو سد کرده..
-نه تتو بایید دیهه منو فرامووشش کنییی...
+ نه نمیتونم
-دوست دارم
+منم دوست دارم
چشای دختر میره و شل میشه ...
و اخرین نفسش از دهنش میاد بیرون...
+زندگیم؟؟؟
+اییی خدااا
جسد دخترو سفت بغل میکنه و گریه میکنه ...
پرستا را و دکترا که این صحنه ها رو دیده بودن سعی میکنن پسره رو اروم کنن تا اجازه بده جسد دختره رو ببرن سرد خونه ..
پسره اجازه نمیده و از اتاق بیرونشون میکنه
انگشترو دوباره دست دخت
۱۵.۹k
۱۳ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.