> < A captive of group > <
>_< A captive of group >_<
part 9
ا/ت ویو
امروز با کمی سر درد بیدار شدم یادم افتاد ک امروز تعطیل یعنی نمیخواد برم شرکت وایییی بت کلی خوشحالی رفتم حموم و یک ساعت کامل دوش گرفتم عاشق حموم های طولانیم
بهتره ی لباس بیرونی خوب بپوشم بزار ب جانگ می زنگ بزنم ببینم میاد بریم خرید
خب
بعد چند بوق جواب داد
~بله
+الو جانگ می میای بریم خرید؟
~عاا خب امروز کار دارم نمیتونم بیام
+چی تو ک هفته پیش گفتی کار داری
~خب ی باره ک تموم نمیشه ولی اگه میشه بیا سوهو رو ببر بیرون چون نمیتونم خونه تنهاش بزارم
+باشه الان میام
~ممنون خدافز
+خدافز
هوفف بازم روزم خراب شد باشه بسه دیگه بریم دنبال سوهو
(چند تا عکس لباس واستون میزارم هرکدوم ک دوست داشتین انتخاب کنین)
خب بلاخره حاضر شدم چقدر این لباس بهم میاد
راه افتادم و رفتم دنبال سوهو بعد چند مین سوهو با ی لباس سفید و ی شلوار مشکی کیوت از خونه زد بیرون در ماشین رو براش باز کردم جانگ می بعد سوهو اومد بیرون و اومد سمتم
~خیلی ممنون ک امروز حواست ب سوهو هست
+عا خواهش میکنم.. جایی میری برسونمت
~ن ممنون خودم میتونم برم
+باشه
~خدافز
+خدانگهدار
&ا/ت
+بله
&امروز کجا میریم
برگشتم و بهش نگاه کردم چقدر این بشر کیوته
+هر جا دوست داشته باشی
ی برق خاصی تو چشاش ایجاد شد و با لبخند گفت
&بریم کافه پیش خواهری
+چی؟!
&خواهری تازگیا میره اونجا کار کنه
+باشه تومیدونی کجاس؟
&اره
+چقدر تو زرنگی
ماشین و روشن کردم و راه افتادم و ب همونجایی رفتم ک سوهو گفته بود
ی کافه خیلی بزرگ بود
+سوهو مثل اینکه رسیدیم
&اره همینجاس
+خوبه بریم
پیاده شدیم و رفتیم داخل درو ک باز کردم دیدم جانگ می افتاده رو زمین و چند تا مرد هم کنارش وایستادن جلوی دید سوهو رو گرفتم اونا داشتن جانگ می رو کتک میزدن سوهو رو بردم تو ماشین
+سوهو تا من میام همینجا باش جایی هم نرو
با چشای گریون بهم نگاه کرد
&ا/ت اونا چرا داشتن خواهرمو میزدن
و زد زیر گریه
+آروم باش الان درستش میکنم زود میام باخواهری هم میام
&عوم
در ماشین رو قفل کردم و برگشتم یک پسر ک تقریبا هم سن خودمون بود چونه جانگ می رو تو دستش گرفته بود و نگاش میکرد و هی چونش رو فشار میداد
پسره: چرا لال مونی گرفتی حرف بزن
وایییی چقدر ترسناک حرف میزنه
+هی........
خب بسه دیگه باز ادامش بعدا میزارم
part 9
ا/ت ویو
امروز با کمی سر درد بیدار شدم یادم افتاد ک امروز تعطیل یعنی نمیخواد برم شرکت وایییی بت کلی خوشحالی رفتم حموم و یک ساعت کامل دوش گرفتم عاشق حموم های طولانیم
بهتره ی لباس بیرونی خوب بپوشم بزار ب جانگ می زنگ بزنم ببینم میاد بریم خرید
خب
بعد چند بوق جواب داد
~بله
+الو جانگ می میای بریم خرید؟
~عاا خب امروز کار دارم نمیتونم بیام
+چی تو ک هفته پیش گفتی کار داری
~خب ی باره ک تموم نمیشه ولی اگه میشه بیا سوهو رو ببر بیرون چون نمیتونم خونه تنهاش بزارم
+باشه الان میام
~ممنون خدافز
+خدافز
هوفف بازم روزم خراب شد باشه بسه دیگه بریم دنبال سوهو
(چند تا عکس لباس واستون میزارم هرکدوم ک دوست داشتین انتخاب کنین)
خب بلاخره حاضر شدم چقدر این لباس بهم میاد
راه افتادم و رفتم دنبال سوهو بعد چند مین سوهو با ی لباس سفید و ی شلوار مشکی کیوت از خونه زد بیرون در ماشین رو براش باز کردم جانگ می بعد سوهو اومد بیرون و اومد سمتم
~خیلی ممنون ک امروز حواست ب سوهو هست
+عا خواهش میکنم.. جایی میری برسونمت
~ن ممنون خودم میتونم برم
+باشه
~خدافز
+خدانگهدار
&ا/ت
+بله
&امروز کجا میریم
برگشتم و بهش نگاه کردم چقدر این بشر کیوته
+هر جا دوست داشته باشی
ی برق خاصی تو چشاش ایجاد شد و با لبخند گفت
&بریم کافه پیش خواهری
+چی؟!
&خواهری تازگیا میره اونجا کار کنه
+باشه تومیدونی کجاس؟
&اره
+چقدر تو زرنگی
ماشین و روشن کردم و راه افتادم و ب همونجایی رفتم ک سوهو گفته بود
ی کافه خیلی بزرگ بود
+سوهو مثل اینکه رسیدیم
&اره همینجاس
+خوبه بریم
پیاده شدیم و رفتیم داخل درو ک باز کردم دیدم جانگ می افتاده رو زمین و چند تا مرد هم کنارش وایستادن جلوی دید سوهو رو گرفتم اونا داشتن جانگ می رو کتک میزدن سوهو رو بردم تو ماشین
+سوهو تا من میام همینجا باش جایی هم نرو
با چشای گریون بهم نگاه کرد
&ا/ت اونا چرا داشتن خواهرمو میزدن
و زد زیر گریه
+آروم باش الان درستش میکنم زود میام باخواهری هم میام
&عوم
در ماشین رو قفل کردم و برگشتم یک پسر ک تقریبا هم سن خودمون بود چونه جانگ می رو تو دستش گرفته بود و نگاش میکرد و هی چونش رو فشار میداد
پسره: چرا لال مونی گرفتی حرف بزن
وایییی چقدر ترسناک حرف میزنه
+هی........
خب بسه دیگه باز ادامش بعدا میزارم
۴.۹k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.