درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی

درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی
پنهان شده در خنده ی من بغض عجیبی

در راه رسیدن به تو افتاده ام از پا
چنگی بزنم بی تو به دامان رقیبی

هر کس به طریقی ثمری دید ولی ما
جز خون دل از عشق نبردیم نصیبی .
از غیر اگر طعنه شنیدیم غمی نیست
درد است ولی طعنه ی جان سوز حبیبی

لب تشنه به دنبال تو هر لحظه دویدم
شاید به سرابی دل ما را بفریبی

هر روز پریشان تر و تنها ترم از قبل
چون بلبل پرکن شده ام نیست شکیببی

در طالع ما نیست دلی شاد و سری خوش
باشد سند تلخی ما چیدن سیبی
دیدگاه ها (۲۵)

"صبح"یعنی بوی گل مریمکه سراسر شب را پر کرده بود و حالا با نو...

سلام تولد یکی ازابجیای عزیزمونه افرای عزیزم افرای عزیزم تولد...

کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت ...

در این دنیای بی وجداندر این ایام غفلت باردر این مجنونگی های ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط