درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی
درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی
پنهان شده در خنده ی من بغض عجیبی
در راه رسیدن به تو افتاده ام از پا
چنگی بزنم بی تو به دامان رقیبی
هر کس به طریقی ثمری دید ولی ما
جز خون دل از عشق نبردیم نصیبی .
از غیر اگر طعنه شنیدیم غمی نیست
درد است ولی طعنه ی جان سوز حبیبی
لب تشنه به دنبال تو هر لحظه دویدم
شاید به سرابی دل ما را بفریبی
هر روز پریشان تر و تنها ترم از قبل
چون بلبل پرکن شده ام نیست شکیببی
در طالع ما نیست دلی شاد و سری خوش
باشد سند تلخی ما چیدن سیبی
پنهان شده در خنده ی من بغض عجیبی
در راه رسیدن به تو افتاده ام از پا
چنگی بزنم بی تو به دامان رقیبی
هر کس به طریقی ثمری دید ولی ما
جز خون دل از عشق نبردیم نصیبی .
از غیر اگر طعنه شنیدیم غمی نیست
درد است ولی طعنه ی جان سوز حبیبی
لب تشنه به دنبال تو هر لحظه دویدم
شاید به سرابی دل ما را بفریبی
هر روز پریشان تر و تنها ترم از قبل
چون بلبل پرکن شده ام نیست شکیببی
در طالع ما نیست دلی شاد و سری خوش
باشد سند تلخی ما چیدن سیبی
۳۵۴
۱۹ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.