در این دنیای بی وجدان

در این دنیای بی وجدان
در این ایام غفلت بار
در این مجنونگی های پر از احساس
تنهای تنهایم...
شبی بادرد،شبی با اشک،شبی خون
شبی تنها و بی یار و پریشون
خداوندا تو رحمی کن بر این بنده‌ی بیمارت
دِگر از عبدوانت انتظار نابجا والله نخواهم داشت
زتو خواهم مرا از این خصایل ها رها سازی
خدایا این دگر از بندگانت هم گذشتست
ازین حالا به بعد خود نیم نگاهی بر حال این بندت بینداز
ازحالا به بعد.....خود
به من بنگر....به من بنگر....
دیدگاه ها (۷)

کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت ...

درد است به جانم چه کنم نیست طبیبیپنهان شده در خنده ی من بغض ...

دل به دل راه ندارد , دل من تنها شددر هوای تو عزیزم , سپر ...

تو #کجایی #سهراب ؟!!! خانه ی #دوست فرو #ریخت سرم ...#مانده ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط