رنگ رنگ
رنگ رنگ
صدایم میزند رنگی رنگی
گهگاهی هم میگوید مداد رنگی بیست چهار رنگی
حالش سرجایش باشد اسمارتیس هم لقبم میشود
اگر چایی برایش بیاورم میشوم شکلات کاکائویی
اما اگر قضیه بر سر میان وعده باشد صدایم میکند نون خامه ای کوچک من
گاهی چنان میان این اسم های بامزه و رنگی و خوشمزه اس غرق میشوم که یادم میرود من خانوم یک زندگی ام...
حس میکنم او پدری شده و من دخترک لوس صورتی پوش با لباس های خرسی و عروسکی
اصلا انگار خودش بیشتر دوست دارد دختر کوچولواش باشم چون هروقت لباس برایم میخورد یا طرح عروسکی دارد یا باب اسفنجی و کلی شخصیت های دیگر
نمیدانم چرا دلش را نمیکشد وقتی لباس های با وقار تر جذاب تر حانومانه میپوشم که هر مردی را مجذوب میکند
کلیک میکند روی لباس های صورتی خرسی مرسی با کفش های عروسکی ام
پدرانه رفتار کردنش عاشقانه تر است
مراقبم هست که مبادا سرما نخورم
تذکر به موقعش برای اجتناب از پرخوری هم ک نگویم برایتان کمربند بستن یک کنار
مراقب خودت باش ها عبور از خیابان یک کنار دیگر
وای به روزی وسط بازار گشنگی سراغم بیاید دنبال هر غذای سالمی در آن واحد میگردد
خنده ام میگیرد گاهی میان تمام این پدرانه بودنش گاهی انگار فراموش میکند من بانوی یک خانه ام
من سر تسبیح خانواده اش هستم
اما من همین پدرانه شدنش را دوست دارم فارغ از هر نیاز دیگری مراقبم هست
پشتم میماند درست عین پدرم
صدایم میزند رنگی رنگی
گهگاهی هم میگوید مداد رنگی بیست چهار رنگی
حالش سرجایش باشد اسمارتیس هم لقبم میشود
اگر چایی برایش بیاورم میشوم شکلات کاکائویی
اما اگر قضیه بر سر میان وعده باشد صدایم میکند نون خامه ای کوچک من
گاهی چنان میان این اسم های بامزه و رنگی و خوشمزه اس غرق میشوم که یادم میرود من خانوم یک زندگی ام...
حس میکنم او پدری شده و من دخترک لوس صورتی پوش با لباس های خرسی و عروسکی
اصلا انگار خودش بیشتر دوست دارد دختر کوچولواش باشم چون هروقت لباس برایم میخورد یا طرح عروسکی دارد یا باب اسفنجی و کلی شخصیت های دیگر
نمیدانم چرا دلش را نمیکشد وقتی لباس های با وقار تر جذاب تر حانومانه میپوشم که هر مردی را مجذوب میکند
کلیک میکند روی لباس های صورتی خرسی مرسی با کفش های عروسکی ام
پدرانه رفتار کردنش عاشقانه تر است
مراقبم هست که مبادا سرما نخورم
تذکر به موقعش برای اجتناب از پرخوری هم ک نگویم برایتان کمربند بستن یک کنار
مراقب خودت باش ها عبور از خیابان یک کنار دیگر
وای به روزی وسط بازار گشنگی سراغم بیاید دنبال هر غذای سالمی در آن واحد میگردد
خنده ام میگیرد گاهی میان تمام این پدرانه بودنش گاهی انگار فراموش میکند من بانوی یک خانه ام
من سر تسبیح خانواده اش هستم
اما من همین پدرانه شدنش را دوست دارم فارغ از هر نیاز دیگری مراقبم هست
پشتم میماند درست عین پدرم
- ۵.۷k
- ۳۰ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط