بعد از مراسم ختم به یکی از دوستان شهید گفتم: این شهید چند
بعد از مراسم ختم به یکی از دوستان شهید گفتم: این شهید چند ساله بود؟ گفت:نوزده سال!
دوباره پرسیدم :در این مسجد چکار می کرد! طلبه بود؟
او جواب داد:نه، طلبه رسمی نبود. اما از شاگردان اخلاق و عرفان حضرت استاد بود. در این مسجد هم کار فرهنگی و پذیرش بسیج را انجام می داد. تعجب من بیشتر شد. یعنی یک جوان نوزده ساله چگونه به این مقام رسیده که استاد این گونه از او تعریف می کند؟ آن شب به همراه چند نفر از دوستان و به همراه آیت الله حق شناس به منزل همان شهید در ضلع شمالی مسجد رفتیم. حاج آقا وقتی وارد خانه شدند در همان ورودی منزل رو به برادر شهید کردند و با حالتی افسرده خاطره ای نقل کردند و فرمودند : به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشتند.
بعد نفسی تازه کردند و فرمودند:
من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. حضرت آقای حق شناس مکثی کردند و ادامه دادند: من دیدم یک جوان در حال سجده است، اما نه روی زمین!! بلکه بین زمین و آسمان مشغول تسبیح حضرت حق است!!
حاج آقا حق شناس در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود ادامه دادند: من جلو رفتم و دیدم همین احمد آقا مشغول نماز است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت: تا زنده ام به کسی حرفی نزنید.
بعد از تأیید حضرت آقای حق شناس بود که برخی از نزدیک ترین دوستان این شهید لب به سخن گشودند. آن ها آنچه را. به چشم خود دیده بودند بیان کردند و من با تعجب بسیار،فقط گوش می کردم. آیا یک جوان می تواند به این درجه از کمال بشری دست یابد!؟
#عارف_شهید_احمد_علی_نیری
#کتاب #عارفانه
زندگی نامه عارف شهید احمد علی نیّری
https://wisgoon.com/pin/30054214/
دوباره پرسیدم :در این مسجد چکار می کرد! طلبه بود؟
او جواب داد:نه، طلبه رسمی نبود. اما از شاگردان اخلاق و عرفان حضرت استاد بود. در این مسجد هم کار فرهنگی و پذیرش بسیج را انجام می داد. تعجب من بیشتر شد. یعنی یک جوان نوزده ساله چگونه به این مقام رسیده که استاد این گونه از او تعریف می کند؟ آن شب به همراه چند نفر از دوستان و به همراه آیت الله حق شناس به منزل همان شهید در ضلع شمالی مسجد رفتیم. حاج آقا وقتی وارد خانه شدند در همان ورودی منزل رو به برادر شهید کردند و با حالتی افسرده خاطره ای نقل کردند و فرمودند : به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشتند.
بعد نفسی تازه کردند و فرمودند:
من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. حضرت آقای حق شناس مکثی کردند و ادامه دادند: من دیدم یک جوان در حال سجده است، اما نه روی زمین!! بلکه بین زمین و آسمان مشغول تسبیح حضرت حق است!!
حاج آقا حق شناس در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود ادامه دادند: من جلو رفتم و دیدم همین احمد آقا مشغول نماز است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت: تا زنده ام به کسی حرفی نزنید.
بعد از تأیید حضرت آقای حق شناس بود که برخی از نزدیک ترین دوستان این شهید لب به سخن گشودند. آن ها آنچه را. به چشم خود دیده بودند بیان کردند و من با تعجب بسیار،فقط گوش می کردم. آیا یک جوان می تواند به این درجه از کمال بشری دست یابد!؟
#عارف_شهید_احمد_علی_نیری
#کتاب #عارفانه
زندگی نامه عارف شهید احمد علی نیّری
https://wisgoon.com/pin/30054214/
۱۰.۲k
۲۲ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.