پارت ۳ عشق دوستی
پارت ۳ عشق دوستی
ویو من
۲۳ روز گذشته بود ۱ روز به وقتم مونده بود تا تصمیم رو اعلام کنم کیم سوهو بهم پیان داد که تصمیم رو گرفتم یا نه
کیم سوهو / سلام خوبی تصمیمت رو گرفتی
من / سلام اره هنوز تا شب وقت دارم ولی تصمیم رو گرفتم
کیم سوهو / برو در خونتون رو وا کن ببین چی پشت دره
من رفتم و درو باز کردم ۴ تا کیسه هدیه بزرگ و یه عروسک بزرگ تدی با یه جعبه کادو تودستش همه رو برداشتم اومدم تو بهم پیام داد که اول کیسه هارو باز کنم تو یکیش کلی سگ فنجانی و تو اون یکی گربه کوچیک تو کیسه های دیگه شیشه شیر و لباساشونم بود بهم پیام داد جوابت چیه منم جواب رو گفتم ((بله )) خییلی خوشحال بود گفتم به داداشش و دوستم چیزی نگیم تا تو هواپیما بگیم کادو باز کردم یه انگشتر خوشگل بود با یه نامه . نامه رو باز کردن (( سلام حالا که جوابت بله هست این انگشترو بنداز تو انگشت اشارت و یه عکس برام بفرست قول میدم برای عروسی مون خوشگلش بگیرم))
فردا ساعت ۹و۴۵ دقیقه .......
رفتم فرودگاه اونجا بود سلام دادیم و سوار هواپیما شدیم شروع کردم به حرف زدن
من / شما برادر سوهو هستین اسمتون چیه
ب س / داداشش چرا به اسم صدات زود
سوهو / مشکلی نیست
من / دلتون نمیخاد اسمتون رو بگین
ب س / اسم من کیم یون جو هست خانم
من / عه من و سوهو میخاستیم بگیم که ...... چیزه سوهو اون روز تو رستوران
یون جو/ داداش شما دوتا انگشتراتون عین همه!
من/ ازم خاستگاری کرد و قرار بود امروز جواب بدم و ما حقیقتش رل زدیم
یون جو / خانم دوستتون نیومدن
من / فک نکنم الاناس که میا
یون جو / ببینین من شما دوتا رو مثل خواهر و برادر بزرگم میدونم من از روزی که دوست شمارو دیدم ازش خوشم اومده
من / راستش اونم همین حس رو به تو داره بهتر به تو این سفر به هم اعتراف کنید . دوستم اومد سلام خوش اومدی بشین اونجا پیش یون جو
__________________________________________________________
لایک فراموش نشه❤❤❤❤
حتما برامون کامت بزارین خوشحال میشیم 💬💬💬
ویو من
۲۳ روز گذشته بود ۱ روز به وقتم مونده بود تا تصمیم رو اعلام کنم کیم سوهو بهم پیان داد که تصمیم رو گرفتم یا نه
کیم سوهو / سلام خوبی تصمیمت رو گرفتی
من / سلام اره هنوز تا شب وقت دارم ولی تصمیم رو گرفتم
کیم سوهو / برو در خونتون رو وا کن ببین چی پشت دره
من رفتم و درو باز کردم ۴ تا کیسه هدیه بزرگ و یه عروسک بزرگ تدی با یه جعبه کادو تودستش همه رو برداشتم اومدم تو بهم پیام داد که اول کیسه هارو باز کنم تو یکیش کلی سگ فنجانی و تو اون یکی گربه کوچیک تو کیسه های دیگه شیشه شیر و لباساشونم بود بهم پیام داد جوابت چیه منم جواب رو گفتم ((بله )) خییلی خوشحال بود گفتم به داداشش و دوستم چیزی نگیم تا تو هواپیما بگیم کادو باز کردم یه انگشتر خوشگل بود با یه نامه . نامه رو باز کردن (( سلام حالا که جوابت بله هست این انگشترو بنداز تو انگشت اشارت و یه عکس برام بفرست قول میدم برای عروسی مون خوشگلش بگیرم))
فردا ساعت ۹و۴۵ دقیقه .......
رفتم فرودگاه اونجا بود سلام دادیم و سوار هواپیما شدیم شروع کردم به حرف زدن
من / شما برادر سوهو هستین اسمتون چیه
ب س / داداشش چرا به اسم صدات زود
سوهو / مشکلی نیست
من / دلتون نمیخاد اسمتون رو بگین
ب س / اسم من کیم یون جو هست خانم
من / عه من و سوهو میخاستیم بگیم که ...... چیزه سوهو اون روز تو رستوران
یون جو/ داداش شما دوتا انگشتراتون عین همه!
من/ ازم خاستگاری کرد و قرار بود امروز جواب بدم و ما حقیقتش رل زدیم
یون جو / خانم دوستتون نیومدن
من / فک نکنم الاناس که میا
یون جو / ببینین من شما دوتا رو مثل خواهر و برادر بزرگم میدونم من از روزی که دوست شمارو دیدم ازش خوشم اومده
من / راستش اونم همین حس رو به تو داره بهتر به تو این سفر به هم اعتراف کنید . دوستم اومد سلام خوش اومدی بشین اونجا پیش یون جو
__________________________________________________________
لایک فراموش نشه❤❤❤❤
حتما برامون کامت بزارین خوشحال میشیم 💬💬💬
۳.۱k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.