هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت دوم
دستش رو گذاشت رو شونه ام..اون چند سانتی ازم بلند تره :《یعنی باور کنم تو بی دلیل افتادی دنبال اون دختره ی ۱۵۰ سانتی؟ توروخدا به خودت نگاه کن, ۱۷۸سانت قد داری..خیلی ازش دراز تری 》
امدم جوابش رو بدم که یکی از همکلاسی هاش صداش زد :《نامجون بیا بریم این کلاس ..کلاس پنج دقیقه ی دیگه شروع میشه》
نامجون:《رفیق من میرم 》
《برو..منم باید برم کلاسم رو پیدا کنم 》
ازش خداحافظی کردم و از پله ها رفتم بالا باید مغزم رو جمع کنم ..الان ارشد میخونم قضیه جدیه
برد دانشگاه رو نگاه کردم و دنبال کلاس شیفت صیح استاد جانگ گشتم..باید اسمم رو پیدا میکردم
دستی به بازوم خورد :《ببخشید 》
سرم برگشت سمت صدا و دست همون دختری بود که جلوی دانشگاه پیاده شد ،از نزدیک خوشگل تره موهای کوتاهش به تاریکی شب هستن ،چشم هاش برای صورتش خیلی درشتن و مانند دوتا تیله براقن ،صورتش گرده و لب های قلوه ای داره . چتری داره و خالی زیر چشمش داره ..انگشت هاش کشیده آن و ناخن های بلندش رنگ آبی تیره دارن ،ماه گرفتگی روی مچ دستش خیلی قشنگه
《بله ؟》
《میشه بهم کمک کنید کلاس استاد جانگ رو پیدا کنم؟من ترم اول ارشد طراحی هستم ..تازه انتقالی گرفتم و با ایشون کلاس دارم..اگر دیرتون نمیشه 》
جای گرمی انگشتش روی بازوهای چپم هنوز قابل حس کردنه...حس میکنم این گرما خیلی وقته که مال من بوده و گم شده ،حس آشنای عجیبی بهم میده
《خیلی خب...اسمتون چیه ؟》
《چو سومی 》
《یه لحظه 》
اسم استاد رو پیدا کردم ...شروع کردم اسم هارو خوندن {سو جونگ جو ،پارک هه سو ، کیم نام سو،جانگ یون جی ،کیم سوک جین ،چو سومی }
چه جالب باهم تو یه کلاسیم
《خیلی خب 》
بند کیفش رو گرفتم و دنبال خودم کشوندمش ..واقعا نامجون راست میگه, قدش خیلی کوتاهه
《ببخشید، داریم کجا میریم ؟》
《از قضا منو شما تو یه کلاسیم ...دارم میبرمت تو کلاس 》
《اها...ممنون بایت لطفتون ولی من خودم بلدم راه برم 》
《میدونم بلدین ...اما جایی که داریم میریم خیلی شلوغه و ممکنه گم بشین..پس لطفا اروم باشین و دنبالم بیاین 》
زیر چشمی نگاه بهش کردم..چشم هاش درشت تر شدن به رو به رو نگاه کردم و لبخندی به بامزه گیش زدم
وارد کلاس شدیم و بند کیفش رو ول کردم ،دستم رو گذاشتم تو جیب هام و گفتم :《اینجا کلاسمونه..هرجا دوست دارین یبشینین...با اجازه 》
《ببخشید...اسمتون چیه ؟》
آره درسته ...من اسمم رو به سومی نگفتم :《جین...کیم سوک جین 》
امدم جوابش رو بدم که یکی از همکلاسی هاش صداش زد :《نامجون بیا بریم این کلاس ..کلاس پنج دقیقه ی دیگه شروع میشه》
نامجون:《رفیق من میرم 》
《برو..منم باید برم کلاسم رو پیدا کنم 》
ازش خداحافظی کردم و از پله ها رفتم بالا باید مغزم رو جمع کنم ..الان ارشد میخونم قضیه جدیه
برد دانشگاه رو نگاه کردم و دنبال کلاس شیفت صیح استاد جانگ گشتم..باید اسمم رو پیدا میکردم
دستی به بازوم خورد :《ببخشید 》
سرم برگشت سمت صدا و دست همون دختری بود که جلوی دانشگاه پیاده شد ،از نزدیک خوشگل تره موهای کوتاهش به تاریکی شب هستن ،چشم هاش برای صورتش خیلی درشتن و مانند دوتا تیله براقن ،صورتش گرده و لب های قلوه ای داره . چتری داره و خالی زیر چشمش داره ..انگشت هاش کشیده آن و ناخن های بلندش رنگ آبی تیره دارن ،ماه گرفتگی روی مچ دستش خیلی قشنگه
《بله ؟》
《میشه بهم کمک کنید کلاس استاد جانگ رو پیدا کنم؟من ترم اول ارشد طراحی هستم ..تازه انتقالی گرفتم و با ایشون کلاس دارم..اگر دیرتون نمیشه 》
جای گرمی انگشتش روی بازوهای چپم هنوز قابل حس کردنه...حس میکنم این گرما خیلی وقته که مال من بوده و گم شده ،حس آشنای عجیبی بهم میده
《خیلی خب...اسمتون چیه ؟》
《چو سومی 》
《یه لحظه 》
اسم استاد رو پیدا کردم ...شروع کردم اسم هارو خوندن {سو جونگ جو ،پارک هه سو ، کیم نام سو،جانگ یون جی ،کیم سوک جین ،چو سومی }
چه جالب باهم تو یه کلاسیم
《خیلی خب 》
بند کیفش رو گرفتم و دنبال خودم کشوندمش ..واقعا نامجون راست میگه, قدش خیلی کوتاهه
《ببخشید، داریم کجا میریم ؟》
《از قضا منو شما تو یه کلاسیم ...دارم میبرمت تو کلاس 》
《اها...ممنون بایت لطفتون ولی من خودم بلدم راه برم 》
《میدونم بلدین ...اما جایی که داریم میریم خیلی شلوغه و ممکنه گم بشین..پس لطفا اروم باشین و دنبالم بیاین 》
زیر چشمی نگاه بهش کردم..چشم هاش درشت تر شدن به رو به رو نگاه کردم و لبخندی به بامزه گیش زدم
وارد کلاس شدیم و بند کیفش رو ول کردم ،دستم رو گذاشتم تو جیب هام و گفتم :《اینجا کلاسمونه..هرجا دوست دارین یبشینین...با اجازه 》
《ببخشید...اسمتون چیه ؟》
آره درسته ...من اسمم رو به سومی نگفتم :《جین...کیم سوک جین 》
- ۱۲.۸k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط