بچه ها اصلا نظر نمیدید اگه خوشتون نمیاد دیه نزارم هوف
بچه ها اصلا نظر نمیدید اگه خوشتون نمیاد دیه نزارم هوف
راستشو بگید خواهشا
~love me right~
ep⇨11
♔هانا♔
رفتم تو خونه چقد خونشون ساکته وقتی نباشن
-وااای گشنمه رفتم تو آشپزخونه و یخچالو باز کردم...اوف ایناکه منو سیر نمیکنه
رفتم سمت کابینتاشونو دونه دونه بازشون کردم چندتا بسته رامن دیدم یکیشو برداشتم
-از هیچی بهتره
بستشو با یه حرکت باز کردمو ریختم تو قابلمه.
-اوممم باید خوشمزه باشه
چوب برداشتمو نشستم رو یکی از اون صندلیا.دقت کردم نشستم جای لوهان
-بیخیال صندلی صندلیه
تویه سه دیقه کلشو خوردم
-وای چرا باز شکمم قار و قور میکنه....فقط یدونه دیگه هم بخورم
باز رفتم سراغشون و یکی دیگه برداشتم.
یه لیوان برداشتم و آب جوش ریختم توش چون شیشه ای بود دستم سوخت و یهو ولش کردم افتاد شکست
-ای وایییی
رامنو درست کردمو باز نشستم خوردم
گوشیمو از تو جیبم در اوردم یه تماس از دست رفته از هیوشین
شمارشو گرفتم و یه جارو خاک انداز برداشتمو مشغول جمع کردن خورده شیشه ی لیوان شدم
-الو هیوشین
&سلام هانا
-سلام کاری داشتی
&یعنی حال و احوالتو نپرسم
یکی از اون خرده شیشه ها فرو رفت تو دستم
-م...من خوبم همه چی خوب پیش میره.
&اذیتت که نمیکنن
-نه فقط باید یه دوش بگیرم تا سر و کلشون پیدا نشده.ای وای دیرم شده بهت زنگ میزنم
&باشه
بدو بدو رفتم تو اتاقمو یه حوله و تیشرت و شلوار راحتی برداشتم
رفتم سمت حموم
////
آخیش چه حال داد.میخواسم لباس زیرمو بردارم که یهو در باز شد با ترس به در نگاه کردم لوهان بود خودش کپ کرد دهن منم باز موند
به بدنم یه نگاه کرد.همونجوری خشکش زده بود
سریع جیغ کشیدم
-جیییییییییییییغغغغغغغغغغ
&م....متاسفمممم
درو سریع بست.رفتم در حمومو قفل کردم
وااااااااییییییییی حالا چیکارررررر کنمممممممممممم
لباسامو پوشیدم.انقد اعصابم خورد شده بود داشتم میمردم واااای خاک تو مخم چرا درو قفل نکردمممم وای دارم دیوونه میشم.
آروم دروباز کردمو کلمو اوردم بیرون نیستش خداروشکر بدو بدو رفتم تو اتاق
و درشو بستم.همش اون لحظه یادم میومد
سرمو کوبوندم رو تخت
-وای نه
♔لوهان♔
درو باز کردم یهو خشکم زد.هانا لخت وایستاده بود.
دهنم باز شد با ترس نگام کرد نگام از رو چشاش چرخید رفت سمت بدنش
یهو جیغ کشید هول شده بودم
-م.متاسفمممم
درو محکم بستم
قلبم تند تند میزد تکیه دادم به در دستمو گذاشتم رو قلبم.سرمو تند تند تکون دادم
-این دختر خیلی خطرناکه
تند تند از پله ها اومدم پایین
یه لیوان آب خوردم
-لوهان باید مواظب باشی
صدای کوبونده شدن در اومد
رفتم بالا و حوله و لباسایی که جلو در انداخته بودمو برداشتم و رفتم تو درو قفل کردم
-خوب خودش درو قفل نکرده بود...تقصیر من نیس تازه من درم زدم.
رو زمین یه چی میدرخشید خم شدم برش داشتم یه گوشواره بود
♔بکهیون♔
-لوهان نیومده؟
سوهو:فک نکنم
سهون:من میرم دوش بگیرما
-اووووه>o<
سهون:ها؟O_o
-با تو نیسم این لوهان دو بسته رامن خورده تازه لیوانم شکوندهههه اوووه(⊙o⊙)
سهون:میشه نگی اوه فک میکنم با منی<(`^´)>
شیومین:من خسته شدم از بس رامن خوردم کیونگسو تو که یه عالمه غذا بلدی(~_~メ)
چان:دی او نکنه از قصد همش داری رامن درست میکنی؟︶︿︶
دی او:زدی به هدف(=^.^=)
کریس:پس
-میخای یکاری کنی دختره غذا درست کنه
خندید و سرشو به نشونه اره تکون داد.
-اون کله شق؟عمرا باید ازش آتو داشته باشیم
چانیول:من دارم^O^
سهون:کجاس-_-
گوشیشو در اورد و عکس افتادن من رو اونو نشون داد
-چانیول فکرشم نکنننن•﹏•
کریس:آفرین خوشم اومد
سهون:یهت اوهورات یوهووو*^▁^*
-هی بی معرفتا من بدبخت چی پس
سوهو:اینا بزرگ بشو نیستن
چن:موافقم
لی:من برم بخوابم بیدارم نکنیدااا
سوهو:لی صبر کن دوش بگیر بعد برو بخواب تخت بوی عرق میگیره
لی:باشه
-چانیول اون عکسو پاک کن
چان:نیوووچ
-چانیوللللللااااا خواهشششش
چان:بابا من نمیخام رامن بخورم اصلا همین الان میرم سراغش
لوهان همونطوری که موهاشو خشک میکرد اومد سمت آشپزخونه لپاش گل انداخته بود
سهونو و لی و تاعو حمله ور شدن تا زودتر برسن حموم.
تاعو بنگ خورد زمین.
کریس رفت کمکش.
لوهان:بک چیشده انقد آشفته ای
پوزخند زدم-نه اندازه لپای قرمزیه تو
دی او:باز دعوا کردید
سوهو:لوهان اون خانوم ماهره و از بقیه بهتره انقد باهاش لج نکن
-اوف ماهره کله شقه سرتقه حرف گوش نکن سرد جذابه مغرور
کریس:سه مورد آخر برای من بود دیگه
لوهان:بابا من به جون مادرم کاریش نداشتم
سوهو:اصلا ندیدیش؟
لپاش قرمزتر شد و رفت تو فکر.بشکن زدم
-اوهااای هوووووووووییییی
لوهان دستپاچه گفت:چه اهمیتی داره حالا بیخیال من خسته م میرم استراحت کنم
#lovemeright
راستشو بگید خواهشا
~love me right~
ep⇨11
♔هانا♔
رفتم تو خونه چقد خونشون ساکته وقتی نباشن
-وااای گشنمه رفتم تو آشپزخونه و یخچالو باز کردم...اوف ایناکه منو سیر نمیکنه
رفتم سمت کابینتاشونو دونه دونه بازشون کردم چندتا بسته رامن دیدم یکیشو برداشتم
-از هیچی بهتره
بستشو با یه حرکت باز کردمو ریختم تو قابلمه.
-اوممم باید خوشمزه باشه
چوب برداشتمو نشستم رو یکی از اون صندلیا.دقت کردم نشستم جای لوهان
-بیخیال صندلی صندلیه
تویه سه دیقه کلشو خوردم
-وای چرا باز شکمم قار و قور میکنه....فقط یدونه دیگه هم بخورم
باز رفتم سراغشون و یکی دیگه برداشتم.
یه لیوان برداشتم و آب جوش ریختم توش چون شیشه ای بود دستم سوخت و یهو ولش کردم افتاد شکست
-ای وایییی
رامنو درست کردمو باز نشستم خوردم
گوشیمو از تو جیبم در اوردم یه تماس از دست رفته از هیوشین
شمارشو گرفتم و یه جارو خاک انداز برداشتمو مشغول جمع کردن خورده شیشه ی لیوان شدم
-الو هیوشین
&سلام هانا
-سلام کاری داشتی
&یعنی حال و احوالتو نپرسم
یکی از اون خرده شیشه ها فرو رفت تو دستم
-م...من خوبم همه چی خوب پیش میره.
&اذیتت که نمیکنن
-نه فقط باید یه دوش بگیرم تا سر و کلشون پیدا نشده.ای وای دیرم شده بهت زنگ میزنم
&باشه
بدو بدو رفتم تو اتاقمو یه حوله و تیشرت و شلوار راحتی برداشتم
رفتم سمت حموم
////
آخیش چه حال داد.میخواسم لباس زیرمو بردارم که یهو در باز شد با ترس به در نگاه کردم لوهان بود خودش کپ کرد دهن منم باز موند
به بدنم یه نگاه کرد.همونجوری خشکش زده بود
سریع جیغ کشیدم
-جیییییییییییییغغغغغغغغغغ
&م....متاسفمممم
درو سریع بست.رفتم در حمومو قفل کردم
وااااااااییییییییی حالا چیکارررررر کنمممممممممممم
لباسامو پوشیدم.انقد اعصابم خورد شده بود داشتم میمردم واااای خاک تو مخم چرا درو قفل نکردمممم وای دارم دیوونه میشم.
آروم دروباز کردمو کلمو اوردم بیرون نیستش خداروشکر بدو بدو رفتم تو اتاق
و درشو بستم.همش اون لحظه یادم میومد
سرمو کوبوندم رو تخت
-وای نه
♔لوهان♔
درو باز کردم یهو خشکم زد.هانا لخت وایستاده بود.
دهنم باز شد با ترس نگام کرد نگام از رو چشاش چرخید رفت سمت بدنش
یهو جیغ کشید هول شده بودم
-م.متاسفمممم
درو محکم بستم
قلبم تند تند میزد تکیه دادم به در دستمو گذاشتم رو قلبم.سرمو تند تند تکون دادم
-این دختر خیلی خطرناکه
تند تند از پله ها اومدم پایین
یه لیوان آب خوردم
-لوهان باید مواظب باشی
صدای کوبونده شدن در اومد
رفتم بالا و حوله و لباسایی که جلو در انداخته بودمو برداشتم و رفتم تو درو قفل کردم
-خوب خودش درو قفل نکرده بود...تقصیر من نیس تازه من درم زدم.
رو زمین یه چی میدرخشید خم شدم برش داشتم یه گوشواره بود
♔بکهیون♔
-لوهان نیومده؟
سوهو:فک نکنم
سهون:من میرم دوش بگیرما
-اووووه>o<
سهون:ها؟O_o
-با تو نیسم این لوهان دو بسته رامن خورده تازه لیوانم شکوندهههه اوووه(⊙o⊙)
سهون:میشه نگی اوه فک میکنم با منی<(`^´)>
شیومین:من خسته شدم از بس رامن خوردم کیونگسو تو که یه عالمه غذا بلدی(~_~メ)
چان:دی او نکنه از قصد همش داری رامن درست میکنی؟︶︿︶
دی او:زدی به هدف(=^.^=)
کریس:پس
-میخای یکاری کنی دختره غذا درست کنه
خندید و سرشو به نشونه اره تکون داد.
-اون کله شق؟عمرا باید ازش آتو داشته باشیم
چانیول:من دارم^O^
سهون:کجاس-_-
گوشیشو در اورد و عکس افتادن من رو اونو نشون داد
-چانیول فکرشم نکنننن•﹏•
کریس:آفرین خوشم اومد
سهون:یهت اوهورات یوهووو*^▁^*
-هی بی معرفتا من بدبخت چی پس
سوهو:اینا بزرگ بشو نیستن
چن:موافقم
لی:من برم بخوابم بیدارم نکنیدااا
سوهو:لی صبر کن دوش بگیر بعد برو بخواب تخت بوی عرق میگیره
لی:باشه
-چانیول اون عکسو پاک کن
چان:نیوووچ
-چانیوللللللااااا خواهشششش
چان:بابا من نمیخام رامن بخورم اصلا همین الان میرم سراغش
لوهان همونطوری که موهاشو خشک میکرد اومد سمت آشپزخونه لپاش گل انداخته بود
سهونو و لی و تاعو حمله ور شدن تا زودتر برسن حموم.
تاعو بنگ خورد زمین.
کریس رفت کمکش.
لوهان:بک چیشده انقد آشفته ای
پوزخند زدم-نه اندازه لپای قرمزیه تو
دی او:باز دعوا کردید
سوهو:لوهان اون خانوم ماهره و از بقیه بهتره انقد باهاش لج نکن
-اوف ماهره کله شقه سرتقه حرف گوش نکن سرد جذابه مغرور
کریس:سه مورد آخر برای من بود دیگه
لوهان:بابا من به جون مادرم کاریش نداشتم
سوهو:اصلا ندیدیش؟
لپاش قرمزتر شد و رفت تو فکر.بشکن زدم
-اوهااای هوووووووووییییی
لوهان دستپاچه گفت:چه اهمیتی داره حالا بیخیال من خسته م میرم استراحت کنم
#lovemeright
۷.۸k
۲۲ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.