~~~فیک همسر مخفی~~~
پارت : 50
انعکاس شدید نور به چشمم خورد !
تکونی به بد//نم دادم
مچ دستام درد میکرد ، کمرمم داغون شده بود !
به اطراف نگاه کردم ، رفته بود !
با درد لباسامو پوشیدم ، از اتاقک رفتم بیرون ،
خبری تو حیات نبود !
از در پشت عمارت داخل شدم ، صدای سکوت فقط حکم فرما بود !
به سمت راهرو رفتم مگه ساعت چند بود؟
خواب بودن؟
لباسامو برداشتم با تنی خسته به سمت حموم روانه شدم .
یک دوش بیست دقیقه ای گرفتم
سمت آینه نشستم ، به قیافه م دقیق شدم ،
گودی زیر چشم ، موهای پلشت ، چشم های خسته ، رنگ و رو صورتم رفته بود ! عین گچ دیوار شده بودم !
نگاهم به برس افتاد ، برش داشتم و موهای بلندگو شونه زدم
انعکاس شدید نور به چشمم خورد !
تکونی به بد//نم دادم
مچ دستام درد میکرد ، کمرمم داغون شده بود !
به اطراف نگاه کردم ، رفته بود !
با درد لباسامو پوشیدم ، از اتاقک رفتم بیرون ،
خبری تو حیات نبود !
از در پشت عمارت داخل شدم ، صدای سکوت فقط حکم فرما بود !
به سمت راهرو رفتم مگه ساعت چند بود؟
خواب بودن؟
لباسامو برداشتم با تنی خسته به سمت حموم روانه شدم .
یک دوش بیست دقیقه ای گرفتم
سمت آینه نشستم ، به قیافه م دقیق شدم ،
گودی زیر چشم ، موهای پلشت ، چشم های خسته ، رنگ و رو صورتم رفته بود ! عین گچ دیوار شده بودم !
نگاهم به برس افتاد ، برش داشتم و موهای بلندگو شونه زدم
۴.۵k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.