معجزه ( پارت اول )
معجزه ( پارت اول )
* ویو ا/ت *
از خواب پاشدم....تو کشتی بودم ، رفتم سمت آیینه و یه نگاهی به خودم کردم...
ا/ت : هوففففف.....خداااا...پس کی میرسیم؟
رفتم از کشتی بیرون و به سمت سالن غذا خوری رفتم...( یه چیزی اون کشتی ۶۰تا ۵۰ تا اتاق داشت...درسن مثل یه هتل)
نشستم پشت میز....
داشتم غذا میخوردم که یهو یکی با داد و ترسیده اومد تو سالن و یکی از نگهبان های کشتی اومد تا اونو بیرون کنه!
نگهبان : هی! برو بیرون!
؟ : یکی کمک کنه...( گریه ) خواهش میکنم ! خواهرم بارداره....یکی کمکش کنه!
ا/ت : الان میام....!
نگهبان : نه...خواهش میکنم بشینید!
ا/ت : اما...!
نگهبان اون پسر رو بیرون کرد و منم یواشکی رفتم تا جایی که اون پسر میرفت...
ا/ت : هی!
پسر : ( گریه ) خواهش میکنم کاریم نداشته باش!
ا/ت : چی؟ نه! من دکترم میخوام کمک خواهرت کنم!
چی بگم؟
* ویو ا/ت *
از خواب پاشدم....تو کشتی بودم ، رفتم سمت آیینه و یه نگاهی به خودم کردم...
ا/ت : هوففففف.....خداااا...پس کی میرسیم؟
رفتم از کشتی بیرون و به سمت سالن غذا خوری رفتم...( یه چیزی اون کشتی ۶۰تا ۵۰ تا اتاق داشت...درسن مثل یه هتل)
نشستم پشت میز....
داشتم غذا میخوردم که یهو یکی با داد و ترسیده اومد تو سالن و یکی از نگهبان های کشتی اومد تا اونو بیرون کنه!
نگهبان : هی! برو بیرون!
؟ : یکی کمک کنه...( گریه ) خواهش میکنم ! خواهرم بارداره....یکی کمکش کنه!
ا/ت : الان میام....!
نگهبان : نه...خواهش میکنم بشینید!
ا/ت : اما...!
نگهبان اون پسر رو بیرون کرد و منم یواشکی رفتم تا جایی که اون پسر میرفت...
ا/ت : هی!
پسر : ( گریه ) خواهش میکنم کاریم نداشته باش!
ا/ت : چی؟ نه! من دکترم میخوام کمک خواهرت کنم!
چی بگم؟
۳۵.۵k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.