یکپارتی
#یک_پارتی
#وانشات
#یونگی
تو خیابون داشتم راه میرفتم که یهو خوردم زمین، زانوم زخم شده بود...
یه پسر اومد و گفت : چی شده خانوم!؟
گفتم :خوردم زمین
اون پسره دستشو دراز کرد و منم دستشو گرفتم.میخواستم بلند شم که دوباره افتادم زمین؛ چون پام پیچ خورده بود ولی این بار اون پسره منو گرفت؛ اون به من کمک کرد و تا خونه منو کول کرد وقتی رسیدیم
رو بهش تشکر کردم و گفتم :
- اسم شما چیه؟
-یونگی
یونگی قد خیلی بلندی داشت به صورتش نگاه کردم
و اونم خیره ی صورت من شده بود شمارشو از جیبش در اورد و سریع گذاشت رو جیب لباسم و رفت شمارشو از جیبم در اوردم و بهش خیره شدم
شمارشو تو گوشیم ذخیره کردم و از اون به بعد رابطه ی منو یونگی شروع شد
لــایـــکـــ یــادتــونـــ نـــره
#وانشات
#یونگی
تو خیابون داشتم راه میرفتم که یهو خوردم زمین، زانوم زخم شده بود...
یه پسر اومد و گفت : چی شده خانوم!؟
گفتم :خوردم زمین
اون پسره دستشو دراز کرد و منم دستشو گرفتم.میخواستم بلند شم که دوباره افتادم زمین؛ چون پام پیچ خورده بود ولی این بار اون پسره منو گرفت؛ اون به من کمک کرد و تا خونه منو کول کرد وقتی رسیدیم
رو بهش تشکر کردم و گفتم :
- اسم شما چیه؟
-یونگی
یونگی قد خیلی بلندی داشت به صورتش نگاه کردم
و اونم خیره ی صورت من شده بود شمارشو از جیبش در اورد و سریع گذاشت رو جیب لباسم و رفت شمارشو از جیبم در اوردم و بهش خیره شدم
شمارشو تو گوشیم ذخیره کردم و از اون به بعد رابطه ی منو یونگی شروع شد
لــایـــکـــ یــادتــونـــ نـــره
- ۴۷.۱k
- ۲۳ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط