گرفتی دست سردم را به دستان تو گل کردم

گرفتی دستِ سردم را ،به دستانِ تو گل کردم
چه گرمست دستِ سرخِ تو ،به اغوشم بگیر سردم
من ان گنجشککِ خیسم که زیر باد بارانم
دگر هرگز به اینجا بر درختم‌بر نمیگردم
مرا بُردی به آن سوی خیالِ خوب و رویا ها
اگر چه روی این خاکم ،هنوزم چون گُلِ زردم
درین پائیزغم انگیز،برایت غصّه ها خوردم
تورا خواهم،شود آیا درائی در دلِ دردم؟
گلستانِ تورا دیدم به خواب و گریه کردم خون
منم نیلوفرِمرداب ،چو آن بودای خوابگردم
سحرگه رفتم و دیدم هزاران غنچه زیبا
گرفتند ازگُلی بوسه،به سوغات ورهَ آوردم
به گوشِ ناکس و نامردمگو رازِ دلِ مارا
اگر مُردم برای مردمانِ بیکس و مَردم
دیدگاه ها (۲)

سهم من از باتو بودن شکستن بود،از قلبت به منکوله باری غمها رس...

بعضی ها حرفی میزنند...و...دلت می شکنند....بعد به سادگی روبرو...

پس قضاوتم نکن!

تقدیم به دوست عزیزکه باعث شده راه زندگیمو عوض کنم تا حالم خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط