سهم من از باتو بودن شکستن بود،از قلبت به من
سهم من از باتو بودن شکستن بود،از قلبت به من
کوله باری غمها رسید
از قلبت به من لحظه هایی رسید مثل این لحضه که
همچنان اشک می ریزم ازاینکه قرار است دیگر نباشی
طعمه ی سرنوشت شده ام ،وزندگی انقدر بیخیال است که جان مرا نمیگیرد !
عشق هرگز نمیمیرد و تو هیچگاه دوباره نمایی
ای دوست امروز میگذرد وتو هیچگاه مرا نمی خواهی
دیروز گذشت ومن تورا فردا هم نخواهم دید
پس چه فایده دارد با نفسها رفتن ،با اه کشیدن
ماندن!
بمانم که بسوزم ،یا نمانم که چشم به نبودنت بدوزم؟
خشکیده تراز آنم که کویر باشم
گرفته تر از آنم که ابری باشم ومن یک تنهای دل گرفته و دلم ارزو به دل مانده!
دلم گرفته خداااا،امروز را می گذرانم تا بگذرد،تا فقط تمام شود
شاید فردا به اعتقاد این دل خوش خیال تورا ببینم!
هرچه به این دل میگویم بیخیال،دلم به خواب رفته در خیال این ارزوی محال!
دلم گرفته ازتو و این دنیای بی حیا ،ازتو که رفتنی هستی،واز این دنیایی که تورا بی وفا کرد
ودل من را بازیچه دست آن دل بی وفایت کرد!
اگر مثل سنگ هم بودم میشکستم ،و اینک شکسته ام
وحبابی هستم در هوای دل گرفته ی این عالم!
هیچکس نمی فهمند، نمیداند ،نمیخواهد که بداند
چه حالی ام ،نمیخواهد
که بفهمد خیره به چه راهی ام ،همه دور ازمن و
من تنها تراز تنهایی
همه گفته بودن روزی تنها میمانی ،من نفهمیدم
نخواستم که بدانم
روزی تو می آیی و میشکنی دلم را
بهتر است توهم نخوانی این شعر نیمه تمام را.....
کوله باری غمها رسید
از قلبت به من لحظه هایی رسید مثل این لحضه که
همچنان اشک می ریزم ازاینکه قرار است دیگر نباشی
طعمه ی سرنوشت شده ام ،وزندگی انقدر بیخیال است که جان مرا نمیگیرد !
عشق هرگز نمیمیرد و تو هیچگاه دوباره نمایی
ای دوست امروز میگذرد وتو هیچگاه مرا نمی خواهی
دیروز گذشت ومن تورا فردا هم نخواهم دید
پس چه فایده دارد با نفسها رفتن ،با اه کشیدن
ماندن!
بمانم که بسوزم ،یا نمانم که چشم به نبودنت بدوزم؟
خشکیده تراز آنم که کویر باشم
گرفته تر از آنم که ابری باشم ومن یک تنهای دل گرفته و دلم ارزو به دل مانده!
دلم گرفته خداااا،امروز را می گذرانم تا بگذرد،تا فقط تمام شود
شاید فردا به اعتقاد این دل خوش خیال تورا ببینم!
هرچه به این دل میگویم بیخیال،دلم به خواب رفته در خیال این ارزوی محال!
دلم گرفته ازتو و این دنیای بی حیا ،ازتو که رفتنی هستی،واز این دنیایی که تورا بی وفا کرد
ودل من را بازیچه دست آن دل بی وفایت کرد!
اگر مثل سنگ هم بودم میشکستم ،و اینک شکسته ام
وحبابی هستم در هوای دل گرفته ی این عالم!
هیچکس نمی فهمند، نمیداند ،نمیخواهد که بداند
چه حالی ام ،نمیخواهد
که بفهمد خیره به چه راهی ام ،همه دور ازمن و
من تنها تراز تنهایی
همه گفته بودن روزی تنها میمانی ،من نفهمیدم
نخواستم که بدانم
روزی تو می آیی و میشکنی دلم را
بهتر است توهم نخوانی این شعر نیمه تمام را.....
۳.۶k
۱۱ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.