یاد دارم درغروبی سرد سرد
یاد دارم درغروبی سرد سرد...
میگذشت ازکوچه ی ما دوره گرد...
دادمیزد کهنه قالی میخرم
دست دوم جنس عالی میخرم...
کوزه یا ظرف سفالی میخرم...
گرنداری کاسه خالی میخرم..
اشک درچشمان بابا حلقه بست...
عاقبت اهی کشید بغضش شکست... گفت اول ماه است ونان درسفره نیست..
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش رابرده بود...
اتفاقأمادرم هم روزه بود...
خاهرم بی روسری بیرون دوید...
گفت اقاسفره خالی میخری؟؟؟
میگذشت ازکوچه ی ما دوره گرد...
دادمیزد کهنه قالی میخرم
دست دوم جنس عالی میخرم...
کوزه یا ظرف سفالی میخرم...
گرنداری کاسه خالی میخرم..
اشک درچشمان بابا حلقه بست...
عاقبت اهی کشید بغضش شکست... گفت اول ماه است ونان درسفره نیست..
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش رابرده بود...
اتفاقأمادرم هم روزه بود...
خاهرم بی روسری بیرون دوید...
گفت اقاسفره خالی میخری؟؟؟
- ۲.۰k
- ۱۶ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط