از فقر مینویسم با دستهای خالی

از فقر مینویسم ،با دستهای خالی

سفره پراست امشب از شامی خیالی.

معتاد زجر بودیم ،باید که می کشیدیم

خواب غذا می دیدیم از خواب می پریدیم.

دلهای همسایه ها ،برای ما کباب بود

سارا ولی هنوزم شبها گرسنه خواب بود

با اشک مینویسم ،بابا نان ندارد

شاید که معجزه شد از اسمان ببارد

دیوارها شعار، مرگ بر فقر دادن

صندوقهای خیریه در حد یک نمادن

محکوم به فقر بودیم ، محکوم به فرق و تبعیض

دلخوش به وعدهایی ،از چیزهای ناچیز

از فقر مینویسم، با این که نیست حالی

این قصه ای حقیقیست ،از دارایی خیالی
دیدگاه ها (۷)

تا چند سال پیش از سوپر مرغ همسایهفقط چند ماشین آخرین مدل ، ب...

همیشه یادت باشه اگه گدا دیدی هیچ وقت تو دلت نگو راست میگه یا...

یاد دارم درغروبی سرد سرد...میگذشت ازکوچه ی ما دوره گرد... دا...

"فقروبیــــــــــــــــــکاری" دولـــــت مچکریم!!!!!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط