ببخشی دیر شد....
ببخشی دیر شد....
دو پارت نوشتم براتون پارت بعدی رو فردا یا پس فردا میزارم
اگه خواستین توی یه قسمت هایی که بنظرتون نیازه اهنگ های hotling blingbو daylight و another love رو بزارین
هیونجین ماشین رو توی پارکینگ پارک کرد و وقتی خواست فلیکس رو صدا کنه با صورت غرق در خواب فلیکس مواجه شد
می تونست اعتراف کنه زیباترین صحنه ای بود که توی عمرش دیده بود.... کک و مک هاش. مژه های بلندش موهای بلوند و از همه زیباتر لب های سرخش..!
نگاه هیون جین روی لب هاش خیره موند دست شو به سمت فلیکس برد و روی گونه ی چپش گذاشت و آروم زمزمه کرد
+چطوری قلب و وجود یه شیطان رو برای خودت کردی فرشته کوچولو؟ چطوری منی که سرد و سرسخت ام در برابر تو ضعیف ترین موجود جهانم؟ چطوری با هر رفتارت قلبم طوری میزنه انگار که میخواد از سینه ام بره بیرون؟ هوم ؟ چطوری فرشته کوچولو؟+
بدون اینکه متوجه بشه صورت اش از گریه هاش خیس شده بود.....
فلیکس تکون ریزی خورد و در نهایت چشماش باز کرد و هیونجین سریع دست شو برداشت فلیکس کمی به اطراف نگاه کرد و فهمید که رسیده بودن سر شو سمت هیونجین بر گردوند!
"چرا بیدارم _" حرفش رو با دیدن چشم های سرخ و صورت خیس هیونجین خورد و متعجب زده و هول گفت
"چ چیشده؟ چرا گریه می کنی؟ ناراحتت کردم؟ یا -"
هیونجین انگشت اشاره و وسط شو رو لبای فلیکس گذاشت و نگاه فلیکس مبهوت تر شد.. لبخند غمگینی زد و گفت
+هیشش کوچولو ... من خوبم یهو اینطوری شدم+
دو پارت نوشتم براتون پارت بعدی رو فردا یا پس فردا میزارم
اگه خواستین توی یه قسمت هایی که بنظرتون نیازه اهنگ های hotling blingbو daylight و another love رو بزارین
هیونجین ماشین رو توی پارکینگ پارک کرد و وقتی خواست فلیکس رو صدا کنه با صورت غرق در خواب فلیکس مواجه شد
می تونست اعتراف کنه زیباترین صحنه ای بود که توی عمرش دیده بود.... کک و مک هاش. مژه های بلندش موهای بلوند و از همه زیباتر لب های سرخش..!
نگاه هیون جین روی لب هاش خیره موند دست شو به سمت فلیکس برد و روی گونه ی چپش گذاشت و آروم زمزمه کرد
+چطوری قلب و وجود یه شیطان رو برای خودت کردی فرشته کوچولو؟ چطوری منی که سرد و سرسخت ام در برابر تو ضعیف ترین موجود جهانم؟ چطوری با هر رفتارت قلبم طوری میزنه انگار که میخواد از سینه ام بره بیرون؟ هوم ؟ چطوری فرشته کوچولو؟+
بدون اینکه متوجه بشه صورت اش از گریه هاش خیس شده بود.....
فلیکس تکون ریزی خورد و در نهایت چشماش باز کرد و هیونجین سریع دست شو برداشت فلیکس کمی به اطراف نگاه کرد و فهمید که رسیده بودن سر شو سمت هیونجین بر گردوند!
"چرا بیدارم _" حرفش رو با دیدن چشم های سرخ و صورت خیس هیونجین خورد و متعجب زده و هول گفت
"چ چیشده؟ چرا گریه می کنی؟ ناراحتت کردم؟ یا -"
هیونجین انگشت اشاره و وسط شو رو لبای فلیکس گذاشت و نگاه فلیکس مبهوت تر شد.. لبخند غمگینی زد و گفت
+هیشش کوچولو ... من خوبم یهو اینطوری شدم+
۲.۴k
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.