با همین دست به دستان طو عادت کردم
.
.
.
با همین دست ، به دستان طو عادت کردم
.
.
این گناه است ولی ... جان طو عادت کردم !
.
.
جا برای من گنجشک زیاد است ولی ...
.
.
به درختان خیابان طو عادت کردم
.
.
گرچه گلدان من از خشک شدن مــــیترسد
.
.
به ته خالــــی لیوان طو عادت کردم .
.
دستم اندازه ی یک لمس بهـاری سبز است
.
.
بس که بی پـــرده به دستان طو عادت کردم
.
.
مانده ام آخر این شعر چه باشد ... انگار
.
.
به ندانستن پایان طو عادت کـــردم......!!
.
.
نمیدونستم طو این همه بی معرفتی،تولدمه ولی نفسم باهام حرف نمیزنه.همه لحظه ها درد است که میکشم بدون طو ...
.
.
با همین دست ، به دستان طو عادت کردم
.
.
این گناه است ولی ... جان طو عادت کردم !
.
.
جا برای من گنجشک زیاد است ولی ...
.
.
به درختان خیابان طو عادت کردم
.
.
گرچه گلدان من از خشک شدن مــــیترسد
.
.
به ته خالــــی لیوان طو عادت کردم .
.
دستم اندازه ی یک لمس بهـاری سبز است
.
.
بس که بی پـــرده به دستان طو عادت کردم
.
.
مانده ام آخر این شعر چه باشد ... انگار
.
.
به ندانستن پایان طو عادت کـــردم......!!
.
.
نمیدونستم طو این همه بی معرفتی،تولدمه ولی نفسم باهام حرف نمیزنه.همه لحظه ها درد است که میکشم بدون طو ...
- ۱.۲k
- ۲۴ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط