وقتی رسیدیم خونه

وقتی رسیدیم خونه

جین:خاله خونه خوشگلی داری
ا.ت :مرسی❤️
ا.ت خب بریم یه چیزی بخوریم فردا بریم خرید ؟
ته:باجه
ا.ت :اخخخ چقدر شما خوبیددد

ا.ت ویو
بهشون غذا دادم
گفتم لباس هاتون رو در بیارید تا بخابیم تا راحتر باشید
جین:خاله ما خجالت می‌کشیم
آت:اصن منم در میارم خوبه؟
جین:چ..چی
ا.ت :من لباس بچگونه ندارم
اینجوری هم اذیت میشید
پس تنها راهش لخت شدنه

لباس هاشون رو در آوردم البته چند تا شرت بچه گونه از قبل داشتم
مال دوست قدیمیم بود
تنشون کردم...
جین:خاله این لباس مال کیه؟
گفتی لباس نداری که....
ا.ت:بریم رو مبل بشینیم بگم
جونگکوکی توهم بیا بغلم ..
نامی:خاله بگو دیگه ..
ا.ت :اینا مال بچه دوست من بوده
البته دوست قدیمیم
ته:شرا؟ (چرا)
ا.ت :من عاشق یه پسر شدم و با اون رفتم تو رابطه اما دوستم با اون رو هم ریخت و بچه دار شدن
هر روز میومد بچه رو میداد به من
من هم نمی‌دونستم بچه از دوست پسر منه.
به هر حال منم برم لباس هامو در بیارم

قول داده بودم دیگه

ا.ت رفت بالا و با لباس زیر طوری اومد پایین
بریم بخوابیم..
جونگکوک و تهیونگ و جیمین رو بغل کردم
دیدگاه ها (۰)

همش هواسشون به من بود هوفففجیمین ویواون الان لخته؟سرم رو گذا...

و پایان...

ا.تسلام من ا.ت هستم دختری که پدر مادرش ولش کردن منم تمام تلا...

سن کوک:21ته:22جیمین24شوگا:28جیهوپ27جین30نامجون29آت:19

فیک به من نگاه آن اسممو صدا کن پارت (۷)

سرنوشت"p,19...چشمام خیلی ..‌ خیلی درخشان بود .. بعد از دو می...

پارت ۷۳ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط