فیک ...
فیک 💟❣ پارت ۴
ویو میونگ : فک کنم خودش باشه ، ضرر که نمیکنم ، بزار برم پیشش ، فقط یه تشکر کوچولو
ویو کلی : میونگ کم کم و آروم قدم بر میداره و میره نزدیک پسر ( یوری ) و میشینه...
میونگ : اهم اهم ....
ویو کلی : یوری سرشو بر میگردونه و میونگ شوکه میشه و هردوشون سرخ میشن
یوری : میتونم حرف بزنم ؟
میونگ : شاید ، گوهتو بخور ...😑😅
یوری : خوبع ، هیچ تغییری نکردی و مثل همیشه بد دهنی
میونگ : فک میکردم فراموشم کردی ... هع💔
یوری : میدونم چه فکری میکنی ولی بدجوری پشیمونم
میونگ : بهت گفتم که ....
ویو کلی : یوری حرف میونگ رو قطع میکنه و با سرفه بهش میگه
یوری : حتما دکتر بهت گفته که چه صدمه ای خوردی و منم چونکه میدونستم نمیخوای پیش مدیر و بچهای مدرسه لو بری آوردمت بیمارستان نزدیک مدرسه ...
میونگ ( تو ذهنش ) : هع... واقعا خنده داره ، فک میکردم پشیمون شده ولی حتی دلش نمیخواد صدامو بشنوه یا درمورد گذشته مون بهش بگم ... بیخیال منم باید بهش حق بدم انتخاب خودشه
یوری : چرا چیزی نمیگی ؟
میونگ : هیچی ... یه لحظه رفتم تو فکر ... به هر حال ازت ممنونم ولی با اینکه شاید پررویی باشه ولی خواهشا به هیچکی هیچی نگو که من افتادم تو میدون دعوای شما دوتا ...
یوری : باشه ، میدونم چونکه خیلی دردسر درست میکنی همه مدرسه ها از دستت فرارین 😅
میونگ : خیلی خب ، بهتره بری تا الانشم به خاطر من از مدرسه جا موندی
یوری : باشه، بعدا میبینمت
.
.
.
میونگ : وای خدای منننننننن .... آخه چطور ممکنه ؟؟؟؟؟ یوریییی؟؟؟ ..... کلی سوال تو ذهنمه... مثلا نکنه باهم تو یک کلاس باشیمممم؟؟؟ صب کن ببینم ولی سوال اصلی اینجاس ___ چرا اون پسره داشت با یوری دعوام میکرد ؟؟؟؟ هعی .... واقعا گیج شدم اصلا نمیدونم باید چیکارکنمممممممم😭
یوری : وای خدای من حتی روم نمیشه تو صورتش نگاه کنم ، کاش میشد بهش بگم که چقدر پشیمونم 🤕😭
ویو میونگ : فک کنم خودش باشه ، ضرر که نمیکنم ، بزار برم پیشش ، فقط یه تشکر کوچولو
ویو کلی : میونگ کم کم و آروم قدم بر میداره و میره نزدیک پسر ( یوری ) و میشینه...
میونگ : اهم اهم ....
ویو کلی : یوری سرشو بر میگردونه و میونگ شوکه میشه و هردوشون سرخ میشن
یوری : میتونم حرف بزنم ؟
میونگ : شاید ، گوهتو بخور ...😑😅
یوری : خوبع ، هیچ تغییری نکردی و مثل همیشه بد دهنی
میونگ : فک میکردم فراموشم کردی ... هع💔
یوری : میدونم چه فکری میکنی ولی بدجوری پشیمونم
میونگ : بهت گفتم که ....
ویو کلی : یوری حرف میونگ رو قطع میکنه و با سرفه بهش میگه
یوری : حتما دکتر بهت گفته که چه صدمه ای خوردی و منم چونکه میدونستم نمیخوای پیش مدیر و بچهای مدرسه لو بری آوردمت بیمارستان نزدیک مدرسه ...
میونگ ( تو ذهنش ) : هع... واقعا خنده داره ، فک میکردم پشیمون شده ولی حتی دلش نمیخواد صدامو بشنوه یا درمورد گذشته مون بهش بگم ... بیخیال منم باید بهش حق بدم انتخاب خودشه
یوری : چرا چیزی نمیگی ؟
میونگ : هیچی ... یه لحظه رفتم تو فکر ... به هر حال ازت ممنونم ولی با اینکه شاید پررویی باشه ولی خواهشا به هیچکی هیچی نگو که من افتادم تو میدون دعوای شما دوتا ...
یوری : باشه ، میدونم چونکه خیلی دردسر درست میکنی همه مدرسه ها از دستت فرارین 😅
میونگ : خیلی خب ، بهتره بری تا الانشم به خاطر من از مدرسه جا موندی
یوری : باشه، بعدا میبینمت
.
.
.
میونگ : وای خدای منننننننن .... آخه چطور ممکنه ؟؟؟؟؟ یوریییی؟؟؟ ..... کلی سوال تو ذهنمه... مثلا نکنه باهم تو یک کلاس باشیمممم؟؟؟ صب کن ببینم ولی سوال اصلی اینجاس ___ چرا اون پسره داشت با یوری دعوام میکرد ؟؟؟؟ هعی .... واقعا گیج شدم اصلا نمیدونم باید چیکارکنمممممممم😭
یوری : وای خدای من حتی روم نمیشه تو صورتش نگاه کنم ، کاش میشد بهش بگم که چقدر پشیمونم 🤕😭
- ۸۹
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط