ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۵۷
همه چیز زیبا و دل انگیز بود. جلوي مغازه اي و ايستاديم.
کلاه فروشي بود. چه کلاه هايي بي تعلل منو کشید .داخل.
متعجب نگاش کردم. به کلاه هاي زنونه خوشگلي که دور تا دور مغازه بود نگاهي انداخت و یکیشو برداشت.
کلاه خوشگل زنونه لب دار رو گذاشت رو سرم و بازومو گرفت و کشیدم سمت اینه قدی وگفت:دیگه با یه زن
پاريسي مو نميزني.. خندیدم و تو اینه روبروم به خودم زل زدم
یه کلاه سفید خوشگل که یه روبان صورتي دورش پیچیده
شده بود. عين زنهاي پیرو مد دوران قدیم شده بودم..
زنهايي با لباسهاي راسته كيف هاي كوچيك دستي،موهاي فر خورده ، دستکش های گلدوزی شده و کلاه های لب دار..
زنهايي با لباسهاي راسته كيف هاي كوچيك دستي،موهاي فر
خورده، دستکش هاي گلدوزي شده و کلاه هاي لب دار
دوسش داشتم. با ذوق کلاه رو صاف کردم و گفتم بهم میاد؟ موهامو از زیر کلاه عقب کشید و گردنبند برف هدیه خودش رو تو گردنم صاف کرد و عمیق گفت: خیلی. خندیدم و گفت: یعنی بخرمش؟
جیمین باید بخرمش.
و رفت جلو و پول کلاه رو حساب کرد با ذوق تو اینه چرخ زدم برگشت و دوتایی راه افتادیم و مشغول قدم زدن شدیم..
صداي موسيقي ميومد..
به دور و برم
نگاه کردم.. از این نوازنده هاي خيابوني بودن.
ویولون و کیبورد و گیتار و ساز دهني..
با اشتیاق بازوي جيمین رو کشیدم و رفتیم جلو. اخ..
خيلي قشنگ مینواختن و مردم دورشون جمع شده بودن.
ما هم بین جمعیت مردم و ایستادیم.
دو سه تا زوج شاد میرقصیدن.. با لبخند خيلي شاد و عمیقی نگاشون کردم.. جیمین رفت وسط حلقه مردم و خيلي غیر منتظره دست منم
کشید.. شوکه نگاش کردم و گفتم چیکار میکنی؟
یه دست منو رو شونه اش گذاشت و اون يکي رو توي دستش گرفت و متناسب با ریتم اهنگ شاد تند تند به حرکت درم اوردم و کنار گوشم زمزمه کرد:پاریس بانوي
من...باید تو پاریس خودتو رها کني.. عین یه پرنده همه دست زدن و من بهت زده و با شوق خندیدم و همراهیش کردم.
منو با لبخند از خودش دور کرد و چرخوندم
بلند بلند و خیلی شاد میخندیدم و تند تند متناسب با ریتم
تند و شاد اهنگ سرخوشانه میرقصیدم
هیچ وقت انقدر سرخوش و آزاد نبودم
عین پروانه اي توي اغوش جیمین میچرخیدم و میرقصیدم و از نگاههاش میفهمیدم چقدر این شادیمو میپسنده اون باعث همه این لذت و شادي بود.
( فصل سوم ) پارت ۴۵۷
همه چیز زیبا و دل انگیز بود. جلوي مغازه اي و ايستاديم.
کلاه فروشي بود. چه کلاه هايي بي تعلل منو کشید .داخل.
متعجب نگاش کردم. به کلاه هاي زنونه خوشگلي که دور تا دور مغازه بود نگاهي انداخت و یکیشو برداشت.
کلاه خوشگل زنونه لب دار رو گذاشت رو سرم و بازومو گرفت و کشیدم سمت اینه قدی وگفت:دیگه با یه زن
پاريسي مو نميزني.. خندیدم و تو اینه روبروم به خودم زل زدم
یه کلاه سفید خوشگل که یه روبان صورتي دورش پیچیده
شده بود. عين زنهاي پیرو مد دوران قدیم شده بودم..
زنهايي با لباسهاي راسته كيف هاي كوچيك دستي،موهاي فر خورده ، دستکش های گلدوزی شده و کلاه های لب دار..
زنهايي با لباسهاي راسته كيف هاي كوچيك دستي،موهاي فر
خورده، دستکش هاي گلدوزي شده و کلاه هاي لب دار
دوسش داشتم. با ذوق کلاه رو صاف کردم و گفتم بهم میاد؟ موهامو از زیر کلاه عقب کشید و گردنبند برف هدیه خودش رو تو گردنم صاف کرد و عمیق گفت: خیلی. خندیدم و گفت: یعنی بخرمش؟
جیمین باید بخرمش.
و رفت جلو و پول کلاه رو حساب کرد با ذوق تو اینه چرخ زدم برگشت و دوتایی راه افتادیم و مشغول قدم زدن شدیم..
صداي موسيقي ميومد..
به دور و برم
نگاه کردم.. از این نوازنده هاي خيابوني بودن.
ویولون و کیبورد و گیتار و ساز دهني..
با اشتیاق بازوي جيمین رو کشیدم و رفتیم جلو. اخ..
خيلي قشنگ مینواختن و مردم دورشون جمع شده بودن.
ما هم بین جمعیت مردم و ایستادیم.
دو سه تا زوج شاد میرقصیدن.. با لبخند خيلي شاد و عمیقی نگاشون کردم.. جیمین رفت وسط حلقه مردم و خيلي غیر منتظره دست منم
کشید.. شوکه نگاش کردم و گفتم چیکار میکنی؟
یه دست منو رو شونه اش گذاشت و اون يکي رو توي دستش گرفت و متناسب با ریتم اهنگ شاد تند تند به حرکت درم اوردم و کنار گوشم زمزمه کرد:پاریس بانوي
من...باید تو پاریس خودتو رها کني.. عین یه پرنده همه دست زدن و من بهت زده و با شوق خندیدم و همراهیش کردم.
منو با لبخند از خودش دور کرد و چرخوندم
بلند بلند و خیلی شاد میخندیدم و تند تند متناسب با ریتم
تند و شاد اهنگ سرخوشانه میرقصیدم
هیچ وقت انقدر سرخوش و آزاد نبودم
عین پروانه اي توي اغوش جیمین میچرخیدم و میرقصیدم و از نگاههاش میفهمیدم چقدر این شادیمو میپسنده اون باعث همه این لذت و شادي بود.
- ۴.۲k
- ۱۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط