چشم هایم را عوض کردم نگاهم رانشد

چشم هایم را عوض کردم ،نگاهم را...نشد
باز هم دیروزها رد شد ولی فردا نشد
می فشارم سر به روی شانه ی تنهایی ام
هیچ کس مانند من با رفتنت تنها نشد
شمس را گم کرده ام بی چشم های روشنت
نیستی و شعرهایم مثل مولانا نشد
جای خالی تو را حتی غزل هم پر نکرد
در غزل فریادهایم دردهایم جا نشد
گرم آغوشت نبوده سرنوشت دستهام
اخم آغوشم بدون خنده هایت وا نشد
بعد تو من ماندم و دنیای سردسنگها
مثل مردابی که هرگز قسمتش دریا نشد
#حسین_فروزنده
دیدگاه ها (۱)

شهامت از آنِ آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه م...

'ننوازی به سرانگشت مرا ساز خموشمزخمه بر تار دلم زن که در آری...

.

چقدر خواب ببینم که مال من شده ای ؟ و شاه بیت غزل های لال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط