چشم هایم را عوض کردم ،نگاهم را...نشد
چشم هایم را عوض کردم ،نگاهم را...نشد
باز هم دیروزها رد شد ولی فردا نشد
می فشارم سر به روی شانه ی تنهایی ام
هیچ کس مانند من با رفتنت تنها نشد
شمس را گم کرده ام بی چشم های روشنت
نیستی و شعرهایم مثل مولانا نشد
جای خالی تو را حتی غزل هم پر نکرد
در غزل فریادهایم دردهایم جا نشد
گرم آغوشت نبوده سرنوشت دستهام
اخم آغوشم بدون خنده هایت وا نشد
بعد تو من ماندم و دنیای سردسنگها
مثل مردابی که هرگز قسمتش دریا نشد
#حسین_فروزنده
باز هم دیروزها رد شد ولی فردا نشد
می فشارم سر به روی شانه ی تنهایی ام
هیچ کس مانند من با رفتنت تنها نشد
شمس را گم کرده ام بی چشم های روشنت
نیستی و شعرهایم مثل مولانا نشد
جای خالی تو را حتی غزل هم پر نکرد
در غزل فریادهایم دردهایم جا نشد
گرم آغوشت نبوده سرنوشت دستهام
اخم آغوشم بدون خنده هایت وا نشد
بعد تو من ماندم و دنیای سردسنگها
مثل مردابی که هرگز قسمتش دریا نشد
#حسین_فروزنده
۹۲۸
۲۸ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.