💘my angel🌙 🍷couple: krisho🍷 💕Genre: Romance💕 ( part 3)
کریس به سرعت تلفنش رو برداشت و شماره منشی دفترش رو گرفت.
_این بچه ای که الان رفت! اره همین مو بلنده، مگه چندتا بچه اومدن دفتر من که این سوال مسخره رو میپرسی؟ گوش بگیر چی میگم، از الف تا ی زندگیشو در میاری. کامل و با جزئیات.
قرار بود دیگه همو نبینن اما دلیل نمیشد کریس وو ته و توشو در نیاره. باید میفهمید اون بچه پررو پشتش به کجا گرمه که اینجوری جلوش زبون درازی میکرد. با تکون خوردن گائون به سمتش رفت.
_بابا، میونی کجاست؟
_میونی؟
_اره، جونمیون هیونگ! همون که منو آورد اینجا. همون خوشگله!
_رفت خونشون. گائون، اون چی میگفت؟
گائون بغض کرده به چشمای کریس نگاه کرد.
_چقدر بهت گفتم اونا اذیتم میکنن. گفتی بچه های مافوقت میشن و کاریشون نداشتی، اونا منو پرت کردن تو دریا با اینکه میدونستن من شنا بلد نیستم. اگه میونی نبود من الان خفه شده بودم و تو بازم هیچکاری نمیکردی. چون اون عوضیا بچه های رئیسات میشن. میونی وقتی فهمید اذیتم میکنن بهم قول داد دهنشونو سرویس میکنه با اینکه این مسئولیت و وظیفه تو بود.
خودشو تو پتوی میونی هیونگش پیچید تا بازم بوشو حس کنه. اینو نگفت که میونی هیونگش فردا قراره بیاد مدرسه دنبالش. فقط منتظر بود صبح بشه و دوباره فرشتهٔ عزیزش رو ببینه پس پشتش رو به پدرش کرد و سعی کرد باز بخوابه.
وقتی که از اداره پلیس خارج شده بود و رسیده بود خونه تا همین الان که ساعت ۳ شبه روی طرحی که خیلی یهویی بهش الهام شده کار میکرد. طرح بچگونه ای که با دیدن چشمای مظلوم گائون بهش الهام شده بود رو هیچ جوره نمیشد بزاره برا بعد. باید همین امشب تمومش میکرد و فردا به دیدن گائون میرفت و صد البته یه درس درست حسابی به اون بچه های پر رو میداد.
این طرح قیافه گائون رو صد و هشتاد درجه تغییر میداد و دیگه از اون بچه مظلوم چیزی نمی موند. طراحی تموم شده بود و فقط دوخت مونده بود که وقتی به سئول برگشت اونو میسپارد به آقای مین تا به بهترین شکل ممکن اونو بدوزه. الان فقط نیاز به نیرو کافی برای فردا داشت.
_گائونا!
دستشو برای پسر بچه ای که مدام سرشو اینطرف و اونطرف تکون میداد بلند کرد.
گائون با دیدن میونی هیونگش با اون استایل و اون ماشین، سر جاش موند. نه تنها اون بلکه اون عوضیایی که دنبالش میکردن تا دوباره اذیتش کنن هم سر جاشون مونده بودن. گائون به سرعت سمت جونمیون حرکت کرد.
_سلام میونی هیونگ.
با دیدن لبخند گائون، اونم لبخندی زد.
_سلام رفیق کوچولو. کجان؟
گائون با دستش سه تا پسر رو نشون داد که در گوش هم پچ پچ میکردن. میون با اون لباسا خیلی خیره کننده بود و حالا که داشت با اون لبخند کشنده راه میرفت، نگاه همه میخش بود.
_سلام آقایون، شما باید دوست گائون باشید؟
یکی که انگار رئیسشون بود جلوتر اومد.
_به ما میخوره با اون بچه پادو دوست باشیم؟
_اوه تو باید پسر خانم مین باشی! داداش هانا، درست میگم؟
_این بچه ای که الان رفت! اره همین مو بلنده، مگه چندتا بچه اومدن دفتر من که این سوال مسخره رو میپرسی؟ گوش بگیر چی میگم، از الف تا ی زندگیشو در میاری. کامل و با جزئیات.
قرار بود دیگه همو نبینن اما دلیل نمیشد کریس وو ته و توشو در نیاره. باید میفهمید اون بچه پررو پشتش به کجا گرمه که اینجوری جلوش زبون درازی میکرد. با تکون خوردن گائون به سمتش رفت.
_بابا، میونی کجاست؟
_میونی؟
_اره، جونمیون هیونگ! همون که منو آورد اینجا. همون خوشگله!
_رفت خونشون. گائون، اون چی میگفت؟
گائون بغض کرده به چشمای کریس نگاه کرد.
_چقدر بهت گفتم اونا اذیتم میکنن. گفتی بچه های مافوقت میشن و کاریشون نداشتی، اونا منو پرت کردن تو دریا با اینکه میدونستن من شنا بلد نیستم. اگه میونی نبود من الان خفه شده بودم و تو بازم هیچکاری نمیکردی. چون اون عوضیا بچه های رئیسات میشن. میونی وقتی فهمید اذیتم میکنن بهم قول داد دهنشونو سرویس میکنه با اینکه این مسئولیت و وظیفه تو بود.
خودشو تو پتوی میونی هیونگش پیچید تا بازم بوشو حس کنه. اینو نگفت که میونی هیونگش فردا قراره بیاد مدرسه دنبالش. فقط منتظر بود صبح بشه و دوباره فرشتهٔ عزیزش رو ببینه پس پشتش رو به پدرش کرد و سعی کرد باز بخوابه.
وقتی که از اداره پلیس خارج شده بود و رسیده بود خونه تا همین الان که ساعت ۳ شبه روی طرحی که خیلی یهویی بهش الهام شده کار میکرد. طرح بچگونه ای که با دیدن چشمای مظلوم گائون بهش الهام شده بود رو هیچ جوره نمیشد بزاره برا بعد. باید همین امشب تمومش میکرد و فردا به دیدن گائون میرفت و صد البته یه درس درست حسابی به اون بچه های پر رو میداد.
این طرح قیافه گائون رو صد و هشتاد درجه تغییر میداد و دیگه از اون بچه مظلوم چیزی نمی موند. طراحی تموم شده بود و فقط دوخت مونده بود که وقتی به سئول برگشت اونو میسپارد به آقای مین تا به بهترین شکل ممکن اونو بدوزه. الان فقط نیاز به نیرو کافی برای فردا داشت.
_گائونا!
دستشو برای پسر بچه ای که مدام سرشو اینطرف و اونطرف تکون میداد بلند کرد.
گائون با دیدن میونی هیونگش با اون استایل و اون ماشین، سر جاش موند. نه تنها اون بلکه اون عوضیایی که دنبالش میکردن تا دوباره اذیتش کنن هم سر جاشون مونده بودن. گائون به سرعت سمت جونمیون حرکت کرد.
_سلام میونی هیونگ.
با دیدن لبخند گائون، اونم لبخندی زد.
_سلام رفیق کوچولو. کجان؟
گائون با دستش سه تا پسر رو نشون داد که در گوش هم پچ پچ میکردن. میون با اون لباسا خیلی خیره کننده بود و حالا که داشت با اون لبخند کشنده راه میرفت، نگاه همه میخش بود.
_سلام آقایون، شما باید دوست گائون باشید؟
یکی که انگار رئیسشون بود جلوتر اومد.
_به ما میخوره با اون بچه پادو دوست باشیم؟
_اوه تو باید پسر خانم مین باشی! داداش هانا، درست میگم؟
۱.۱k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.