خب من از اون اولم اشتباه کردم رفتم مهندسی برق رشته خیلی س
خب من از اون اولم اشتباه کردم رفتم مهندسی برق رشته خیلی سختی بود....
مخصوصا واسه منی که رتبه کنکورم بیست هزار شده بود و تا جایی که یادمه دبیرستان معدلم حدود سیزده بود...
ولی خب میخواستم دو فردای دیگه سرشو با افتخار بالا بگیره به باباش بگه کسی که دوسش دارم مهندسه...
هر وقت هر امتحانی رو که خراب میکردم
میومدم بیرون زنگ میزد بهم صدامو میشنید
یه لرزش و بغض خاصی تو صدام بود
خودش میفهمید
میگفت چی شده؟؟؟
میگفتم هیچی...
میگفت آقایی من تو رو بزرگت کردم به من نگو چیزی نشده...
جریان رو براش تعریف میکردم
میگفت فدای سرت ....
میگفتم آخه تو که نمیدونی من اگه نتونم خوشبختت کنم میمیرم...
خوشبختی تو همه آرزومه...
میگفت آخه یه امتحان چه ربطی به خوشبختی ما داره؟؟؟
میگفتم اگه من این درس رو بیفتم نمرم کم میشه ،نمرم کم بشه ،معدلم میاد پایین،معدلم بیاد پایین با این معدل هیچ جا بهم کار نمیدن..
کلی قربون صدقم میرفت
میگفت الهی فداتشم تو به کجا ها فکر میکنی...
اصلا فدای سرت آقایی...
نهایتش اینه جفتمون یه دستمال میبندیم سرمون،منم یه دامن چین دار میپوشم
جفتمون با مدرک مهندسی میریم نظافت چی خونه مردم میشم،کلی هم حال میده...
همدیگرو کفی میکنیم،من با جارو میفتم دنبالت....
البته تو واس من همون مهندس خودم میمونی...
عشق من؟؟؟
دورت بگردم؟؟؟
مهندست ترم آخره....
این روزا داره سخت میخونه که این ترم کارشناسیش رو بگیره....
دیگه کم کم داره مدرکش رو میگیره
اتفاقا تمام درس هارو با نمره خوب پاس کرده...
ولی آخ که انقدر دلش میخواد یه درسی رو بیفته بیای قربون صدقش بری...
بگی آقایی فدای سرت....
گیریم اصلا منو تو بهترین شرکتم استخدام کنن ولی کنار تو نظافت چی بودن اگه بدونی چه حالی میده...
بی معرفت ....
من تمام راه های زندگیم به تو و خوشبختی تو ختم میشد....
درسم...
دانشگاهم...
کارم...
همه چیم مقصدش تو بودی...
همه تکیه گاه و دلخوشی این مهندس تو بودی...
بدجور پشتش رو خالی کردی...
تو که نباشی من نه مهندسم،نه نظافت چی ام نه هیچ چیز دیگه...
تو نباشی من یه مرد دلتنگم...
یه مرد تنها...
یه مرد عاشق....
یه نویسنده که درد مینویسه
یه نویسنده که ....
تو چیکار کردی با من...
تو چیکار کردی با من....
تو چیکار کردی با من...
#امیرعلی_اسدی
مخصوصا واسه منی که رتبه کنکورم بیست هزار شده بود و تا جایی که یادمه دبیرستان معدلم حدود سیزده بود...
ولی خب میخواستم دو فردای دیگه سرشو با افتخار بالا بگیره به باباش بگه کسی که دوسش دارم مهندسه...
هر وقت هر امتحانی رو که خراب میکردم
میومدم بیرون زنگ میزد بهم صدامو میشنید
یه لرزش و بغض خاصی تو صدام بود
خودش میفهمید
میگفت چی شده؟؟؟
میگفتم هیچی...
میگفت آقایی من تو رو بزرگت کردم به من نگو چیزی نشده...
جریان رو براش تعریف میکردم
میگفت فدای سرت ....
میگفتم آخه تو که نمیدونی من اگه نتونم خوشبختت کنم میمیرم...
خوشبختی تو همه آرزومه...
میگفت آخه یه امتحان چه ربطی به خوشبختی ما داره؟؟؟
میگفتم اگه من این درس رو بیفتم نمرم کم میشه ،نمرم کم بشه ،معدلم میاد پایین،معدلم بیاد پایین با این معدل هیچ جا بهم کار نمیدن..
کلی قربون صدقم میرفت
میگفت الهی فداتشم تو به کجا ها فکر میکنی...
اصلا فدای سرت آقایی...
نهایتش اینه جفتمون یه دستمال میبندیم سرمون،منم یه دامن چین دار میپوشم
جفتمون با مدرک مهندسی میریم نظافت چی خونه مردم میشم،کلی هم حال میده...
همدیگرو کفی میکنیم،من با جارو میفتم دنبالت....
البته تو واس من همون مهندس خودم میمونی...
عشق من؟؟؟
دورت بگردم؟؟؟
مهندست ترم آخره....
این روزا داره سخت میخونه که این ترم کارشناسیش رو بگیره....
دیگه کم کم داره مدرکش رو میگیره
اتفاقا تمام درس هارو با نمره خوب پاس کرده...
ولی آخ که انقدر دلش میخواد یه درسی رو بیفته بیای قربون صدقش بری...
بگی آقایی فدای سرت....
گیریم اصلا منو تو بهترین شرکتم استخدام کنن ولی کنار تو نظافت چی بودن اگه بدونی چه حالی میده...
بی معرفت ....
من تمام راه های زندگیم به تو و خوشبختی تو ختم میشد....
درسم...
دانشگاهم...
کارم...
همه چیم مقصدش تو بودی...
همه تکیه گاه و دلخوشی این مهندس تو بودی...
بدجور پشتش رو خالی کردی...
تو که نباشی من نه مهندسم،نه نظافت چی ام نه هیچ چیز دیگه...
تو نباشی من یه مرد دلتنگم...
یه مرد تنها...
یه مرد عاشق....
یه نویسنده که درد مینویسه
یه نویسنده که ....
تو چیکار کردی با من...
تو چیکار کردی با من....
تو چیکار کردی با من...
#امیرعلی_اسدی
۱۱.۸k
۲۷ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.