یه چند دفعه بود بهم میگفت رنگ مو خرمایی خیلی قشنگه فکر کن
یه چند دفعه بود بهم میگفت رنگ مو خرمایی خیلی قشنگه فکر کنم موهاتو این رنگی کنی خیلی بهت میاد...
منم رفتم و موهامو همون رنگی کردم...
وقتی دید چشماش برق زد،خیلی خوشحال شد
منم کلی ذوق کردم که واسش با موهام کلی دلبری کردم....
یه دفعه ام تو مغازه داشتیم خرید میکردیم که آروم تو گوشم گفت عشقم این دختره رو ببین کنارت وایساده رنگ رژ لبش عالیه،قرمز تیره فکر کن خیلی بهت بیاد...
همون جا پرسیدم خانم رژ لبت رو از کجا گرفتی
گفت فلان جا...
رفتم و همون رنگ رژ لب رو گرفتم...
از دفعه قبل چشماش بیشتر برق میزد
چند دقیقه خیره شده بود به من و اشک تو چشماش جمع شده بود...
و من هم مثل همیشه کلی ذوق کردم
گفتم من شال هم باید بخرم باهام میای؟؟؟
گفت باشه میام ولی به شرط اینکه شال آبی بگیری ...
گفتم آبی چرا؟؟؟
گفت حس میکنم آبی خیلی بهت میاد
رفتیم و شال آبی گرفتیم
از ذوق زیاد نمیدونست باید چیکار کنه...
تو چشمام نگاه کرد و گفت دوست دارم...
گفتم با گوشی خودت یه عکس ازم بگیر
عکس رو انداخت...
درگیر حساب کردن پول شال بود که
گوشی رو ازش گرفتم که عکسم رو ببینم
رفتم تو گالری
یه فایل بود به اسم عشقم
باز کردم که ببینم کدوم عکس های من رو ذخیره کرده...
فایل عشقم رو باز کردم...
یه خانم با رنگ مو های خرمایی و رژ تیره و شال آبی،ولی خیلی شبیه من بود....
اومدیم بیرون...
نمیدونستم از شدت بغض باید چیکار کنم
بهش گفتم راستی حالا که موهامو خرمایی کردم و رژ تیره زدم و شال آبی سر کردم
بهم بگو چجوری حرف میزد منم همینجوری حرف بزنم؟؟؟
چجوری تصدقت میرفت منم همونجوری تصدقت برم؟؟؟
چجوری میخندید؟؟
وقتی عصبی میشد چیکار میکرد منم همون کار رو کنم...
گفت چی میگی تو؟؟
گفتم من رو قربانی قصه عاشقی سابق خودت کردی بی معرفت....
چقدر آخه تو بی انصافی...
چقدر...
#امیرعلی_اسدی
منم رفتم و موهامو همون رنگی کردم...
وقتی دید چشماش برق زد،خیلی خوشحال شد
منم کلی ذوق کردم که واسش با موهام کلی دلبری کردم....
یه دفعه ام تو مغازه داشتیم خرید میکردیم که آروم تو گوشم گفت عشقم این دختره رو ببین کنارت وایساده رنگ رژ لبش عالیه،قرمز تیره فکر کن خیلی بهت بیاد...
همون جا پرسیدم خانم رژ لبت رو از کجا گرفتی
گفت فلان جا...
رفتم و همون رنگ رژ لب رو گرفتم...
از دفعه قبل چشماش بیشتر برق میزد
چند دقیقه خیره شده بود به من و اشک تو چشماش جمع شده بود...
و من هم مثل همیشه کلی ذوق کردم
گفتم من شال هم باید بخرم باهام میای؟؟؟
گفت باشه میام ولی به شرط اینکه شال آبی بگیری ...
گفتم آبی چرا؟؟؟
گفت حس میکنم آبی خیلی بهت میاد
رفتیم و شال آبی گرفتیم
از ذوق زیاد نمیدونست باید چیکار کنه...
تو چشمام نگاه کرد و گفت دوست دارم...
گفتم با گوشی خودت یه عکس ازم بگیر
عکس رو انداخت...
درگیر حساب کردن پول شال بود که
گوشی رو ازش گرفتم که عکسم رو ببینم
رفتم تو گالری
یه فایل بود به اسم عشقم
باز کردم که ببینم کدوم عکس های من رو ذخیره کرده...
فایل عشقم رو باز کردم...
یه خانم با رنگ مو های خرمایی و رژ تیره و شال آبی،ولی خیلی شبیه من بود....
اومدیم بیرون...
نمیدونستم از شدت بغض باید چیکار کنم
بهش گفتم راستی حالا که موهامو خرمایی کردم و رژ تیره زدم و شال آبی سر کردم
بهم بگو چجوری حرف میزد منم همینجوری حرف بزنم؟؟؟
چجوری تصدقت میرفت منم همونجوری تصدقت برم؟؟؟
چجوری میخندید؟؟
وقتی عصبی میشد چیکار میکرد منم همون کار رو کنم...
گفت چی میگی تو؟؟
گفتم من رو قربانی قصه عاشقی سابق خودت کردی بی معرفت....
چقدر آخه تو بی انصافی...
چقدر...
#امیرعلی_اسدی
۲۰.۲k
۲۷ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.