مجال خلوتی پیدا شود از حرف لبریزم
مجال خلوتی پیدا شود از حرف لبریزم
منی که در خودم عمریست اشک و بغض میریزم
شبیه کودکی در حسرت یک “بستنی چوبی”
-که میبیند به دست این و آن- با خود گلآویزم
اگر شاعر نمیبودم دلم میخواست برگردم
گلوبندی شوم از گردنت خود را بیآویزم!
نمیارزد به حسرت خوردن و افسوس فرداها
اگر یک لحظه امروز از تماشایت بپرهیزم
برای مردم دنیا از آن چشم تو خواهم گفت
اگر بگذارد این سنگ لحد از خاک برخیزم…
#حسین_زحمتکش
منی که در خودم عمریست اشک و بغض میریزم
شبیه کودکی در حسرت یک “بستنی چوبی”
-که میبیند به دست این و آن- با خود گلآویزم
اگر شاعر نمیبودم دلم میخواست برگردم
گلوبندی شوم از گردنت خود را بیآویزم!
نمیارزد به حسرت خوردن و افسوس فرداها
اگر یک لحظه امروز از تماشایت بپرهیزم
برای مردم دنیا از آن چشم تو خواهم گفت
اگر بگذارد این سنگ لحد از خاک برخیزم…
#حسین_زحمتکش
۲۲.۴k
۱۲ فروردین ۱۴۰۱