DOCTORS OF GONGILL🥼part 9
+دکتر مین !
جی هیون سرش را چرخاند و دید مردی که او را تا اینجا کشانده بود، تا کمر جلوی مرد
روبرویش خم شده است .پس او فرد مهمی بود .حکم مرگش صادر شد .چشمانش را بست .
چرا اینقدر بد شانس بود؟
چشمانش را باز کرد که به تگ اسم دکتر برخورد :دکتر مین یونگی .بخش مغز و اعصاب .
یادش امد که چقدر بد با مرد حرف زده بود .سعی کرد خودش را خوب نشان دهد .یک قدم
عقب رفت و دستش را به سمت دکتر مین دراز کرد .لبخند عصبی ای زد .
_هان جی هیون هستم .رزیدنت سال اولی اورژانس.
دکتر مین با چشمان خواب الویش به دست جی هیون نگاه کرد اما دستانش را از جیب
روپوشش در نیاورد .چشم غره ای به جی هیون رفت و رو به مرد پشتش گفت :خودشه !
مرد لبخندی از سر شادی زد .
+اوه واقعا؟ !خوبه چون کل بیمارستان رو گشتم تا ....
مرد با دیدن نگاه غضب الود دکتر مین، خنده اش را خورد و خودش را جمع کرد وسرش را
پایین انداخت .
+ببخشید سونبه .
دکتر مین برگشت و خطاب به جی هیون گفت :دنبالم بیا .
_چی؟ !
دکتر مین ایستاد، برگشت و با جدیت گفت :نشنیدی چی گفتم؟
جی هیون به خود لرزید .دکتر مین به راهش ادامه داد و جی هیون هم با تردید دنبالش راه
افتاد .
در راه رو های بیمارستان دنبال دکتر راه میرفت .هیچ ایده ای نداشت که دکتر میخواست
چیکار کند .برای همین صدایش را صاف کرد و گفت :دکتر مین !با من چیکار دارید؟
جوابی نگرفت .دکتر همچنان به راهش ادامه میداد .جی هیون عصبانی شد .همزمان گرسنه و
کالفه بود و این مرد لجباز هم خیال نداشت به او اجازه ی رفتن بدهد .
دست هایش را مشت کرد و ایستاد .
_ببین من میدونم خیلی بد باهات صحبت کردم ولی االن یه عالمه و اگه به کارام نرسم برام بد
تموم میشه پس اگه میخوای کارمو برات توجیه کنم، بد موقعی اومدی دنبالم .
دکتر مین ایستاد .با تمام شدن حرف های جی هیون، برگشت و با نگاه خونسردش به چشمان
جی هیون خیره شد .با این که از پروریی دختر تعجب کرده بود اما به روی خودش نمی اورد .
در حالی که دست هایش مثل همیشه در جیب های روپوش سفیدش بود، با لحن خسته ای گفت :
برای عمل اماده شو .
جی هیون بهت زده شد .
_چی؟ !
منظور دکتر را نمیفهمید .او فقط یک رزیدنت تازه کار بود که حتی یک هفته هم از شروع
کارش نمیگذشت .
دکتر توجهی نکرد و به سمت یکی از اتاق ها راه افتاد .
جی هیون به طرفش دوید .
_هی !من یه انترن معمولیم !
جی هیون سرش را چرخاند و دید مردی که او را تا اینجا کشانده بود، تا کمر جلوی مرد
روبرویش خم شده است .پس او فرد مهمی بود .حکم مرگش صادر شد .چشمانش را بست .
چرا اینقدر بد شانس بود؟
چشمانش را باز کرد که به تگ اسم دکتر برخورد :دکتر مین یونگی .بخش مغز و اعصاب .
یادش امد که چقدر بد با مرد حرف زده بود .سعی کرد خودش را خوب نشان دهد .یک قدم
عقب رفت و دستش را به سمت دکتر مین دراز کرد .لبخند عصبی ای زد .
_هان جی هیون هستم .رزیدنت سال اولی اورژانس.
دکتر مین با چشمان خواب الویش به دست جی هیون نگاه کرد اما دستانش را از جیب
روپوشش در نیاورد .چشم غره ای به جی هیون رفت و رو به مرد پشتش گفت :خودشه !
مرد لبخندی از سر شادی زد .
+اوه واقعا؟ !خوبه چون کل بیمارستان رو گشتم تا ....
مرد با دیدن نگاه غضب الود دکتر مین، خنده اش را خورد و خودش را جمع کرد وسرش را
پایین انداخت .
+ببخشید سونبه .
دکتر مین برگشت و خطاب به جی هیون گفت :دنبالم بیا .
_چی؟ !
دکتر مین ایستاد، برگشت و با جدیت گفت :نشنیدی چی گفتم؟
جی هیون به خود لرزید .دکتر مین به راهش ادامه داد و جی هیون هم با تردید دنبالش راه
افتاد .
در راه رو های بیمارستان دنبال دکتر راه میرفت .هیچ ایده ای نداشت که دکتر میخواست
چیکار کند .برای همین صدایش را صاف کرد و گفت :دکتر مین !با من چیکار دارید؟
جوابی نگرفت .دکتر همچنان به راهش ادامه میداد .جی هیون عصبانی شد .همزمان گرسنه و
کالفه بود و این مرد لجباز هم خیال نداشت به او اجازه ی رفتن بدهد .
دست هایش را مشت کرد و ایستاد .
_ببین من میدونم خیلی بد باهات صحبت کردم ولی االن یه عالمه و اگه به کارام نرسم برام بد
تموم میشه پس اگه میخوای کارمو برات توجیه کنم، بد موقعی اومدی دنبالم .
دکتر مین ایستاد .با تمام شدن حرف های جی هیون، برگشت و با نگاه خونسردش به چشمان
جی هیون خیره شد .با این که از پروریی دختر تعجب کرده بود اما به روی خودش نمی اورد .
در حالی که دست هایش مثل همیشه در جیب های روپوش سفیدش بود، با لحن خسته ای گفت :
برای عمل اماده شو .
جی هیون بهت زده شد .
_چی؟ !
منظور دکتر را نمیفهمید .او فقط یک رزیدنت تازه کار بود که حتی یک هفته هم از شروع
کارش نمیگذشت .
دکتر توجهی نکرد و به سمت یکی از اتاق ها راه افتاد .
جی هیون به طرفش دوید .
_هی !من یه انترن معمولیم !
- ۱۲.۷k
- ۰۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط