Part ³
Part ³
پسر با شنیدن حرف های مرد روبهروش بدنش به لرزه افتاد ... دقیقا چه اتفاقی افتاده بود ؟!
اون الان توی ی مکان امارات مانند به رنگ سیاه و قرمز و سربازان سیاه پوشی که دورشون رو محاصره کرده بودن قرار گرفته بود...
شاید این فقط ی کابوسه نه؟!
ولی اگه یه کابوس بود چرا وقتی اون موجود (تهیونگ) داشت بهش نزدیک میشد گرمایی رو از طرفش حس میکرد.. فاک!
با نزدیک شدن مرد از روی صندلیش تقریبا پرید و به سمت ی راه روی بزرگ که طرف راست بندش بود دوید و حتی وقتی به ببست خورد و متوقف شد متوجه نشد که الان وست ی محل دایره شکل بود و درهای مختلفی دورتادورش وجود داشت...
زیر پاش دايره بزرگ قرمزی کشیده شده بود که وسط اون دايره میتونست دوتا مثلث رو که توی هم فرو رفته بودن رو ببینه ... خوب میدونست اون چیه ... کی بود که با مراسم شیطان پرستا و ایلومناتی و فراماسونری آشنا نباشه!
ثانیه نگذشت که جسمش به دیوار برخورد کرد و بعد مرد رو دید که روش خیمه زده و دستش رد کنار سر پسر گذاشته ، لبخند دندون نمای چندشی روی لباش بود:
"قانون اول، فرار کردن مساوی با شکنجه!! ... فقط کافیه حدس بزنی چقدر میتونه درد ناک باشه...جوری درد میکشی که انگار وسط آتش داری جون میدی!"
پسر با حرفای مرد روبه روش خشم تمام وجودش رو فرا گرفته بود با دندون هایی که روی هم سابیده میشدن شروع کرد به حرف زدن:
"خفه شو ... فقط دهنت رو ببند .... و من اونقدر وقت ندارم که به ک*شعرای ت*ماتیکت گوش بدم پس هرچه زودتر اون دهنت فاکیت رو ببند و بزار برم!"
با حرفای پسر، فوئِگو (اسم اصلی تهیونگ) از پسر فاصله گرفت و روش رو به پشت کرد ... انگار داشت فکر میکرد... و چه موقعیتی بهتر از این؟ و حالا پسر با تمام توانش داشت به سمت جایی ک حتی نمیدونست کدوم قبرستونیه میدوید و حتی به خودش زحمت نداد جلوی پاشو نگاه کنه و بعد با مخ خورد زمین ... آره ... اون پای فوئِگو بود که پسر رو انداخت و حالا پسر با ضربه ای که به سرش خورده بود بیهوش شده بود ... یعنی وقتی بهوش میومد چه چیزی در انتظارش بود؟! ل*ت شده رو تخت و یا در حال سوختن در آتش؟!!
#Bloody_Escape
فوئِگو در زبان اسپانیایی به معنای آتش هست
پسر با شنیدن حرف های مرد روبهروش بدنش به لرزه افتاد ... دقیقا چه اتفاقی افتاده بود ؟!
اون الان توی ی مکان امارات مانند به رنگ سیاه و قرمز و سربازان سیاه پوشی که دورشون رو محاصره کرده بودن قرار گرفته بود...
شاید این فقط ی کابوسه نه؟!
ولی اگه یه کابوس بود چرا وقتی اون موجود (تهیونگ) داشت بهش نزدیک میشد گرمایی رو از طرفش حس میکرد.. فاک!
با نزدیک شدن مرد از روی صندلیش تقریبا پرید و به سمت ی راه روی بزرگ که طرف راست بندش بود دوید و حتی وقتی به ببست خورد و متوقف شد متوجه نشد که الان وست ی محل دایره شکل بود و درهای مختلفی دورتادورش وجود داشت...
زیر پاش دايره بزرگ قرمزی کشیده شده بود که وسط اون دايره میتونست دوتا مثلث رو که توی هم فرو رفته بودن رو ببینه ... خوب میدونست اون چیه ... کی بود که با مراسم شیطان پرستا و ایلومناتی و فراماسونری آشنا نباشه!
ثانیه نگذشت که جسمش به دیوار برخورد کرد و بعد مرد رو دید که روش خیمه زده و دستش رد کنار سر پسر گذاشته ، لبخند دندون نمای چندشی روی لباش بود:
"قانون اول، فرار کردن مساوی با شکنجه!! ... فقط کافیه حدس بزنی چقدر میتونه درد ناک باشه...جوری درد میکشی که انگار وسط آتش داری جون میدی!"
پسر با حرفای مرد روبه روش خشم تمام وجودش رو فرا گرفته بود با دندون هایی که روی هم سابیده میشدن شروع کرد به حرف زدن:
"خفه شو ... فقط دهنت رو ببند .... و من اونقدر وقت ندارم که به ک*شعرای ت*ماتیکت گوش بدم پس هرچه زودتر اون دهنت فاکیت رو ببند و بزار برم!"
با حرفای پسر، فوئِگو (اسم اصلی تهیونگ) از پسر فاصله گرفت و روش رو به پشت کرد ... انگار داشت فکر میکرد... و چه موقعیتی بهتر از این؟ و حالا پسر با تمام توانش داشت به سمت جایی ک حتی نمیدونست کدوم قبرستونیه میدوید و حتی به خودش زحمت نداد جلوی پاشو نگاه کنه و بعد با مخ خورد زمین ... آره ... اون پای فوئِگو بود که پسر رو انداخت و حالا پسر با ضربه ای که به سرش خورده بود بیهوش شده بود ... یعنی وقتی بهوش میومد چه چیزی در انتظارش بود؟! ل*ت شده رو تخت و یا در حال سوختن در آتش؟!!
#Bloody_Escape
فوئِگو در زبان اسپانیایی به معنای آتش هست
۱۲.۳k
۰۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.