او یکزن قسمت سیزدهم چیستا یثربی گفتم:خب؟گفت: میخوام فیلمش
#او_یکزن#قسمت_سیزدهم#چیستا_یثربی گفتم:خب؟گفت: میخوام فیلمشو بسازم.تکی! یه فیلم خاص.یه جور مستند؛ با دوربین روی دست! میخوام تو نقش شبنمو بازی کنی! هم حرفای دل ما رو بزنی؛هم اونو ؛ و شاید؛اگه باشه؛ اگه هنوز زنده باشه؛ این فیلمو ببینه و برگرده.فیلم؛ برای خارجه.نه مجوز میخواد؛ نه کسی خبردار میشه، اسم فیلمم میذارم؛ شبنم! مثل شبنم که زود اومد و زود رفت.تو شبیهشی؛به خصوص اخلاقت.من پول کارتو ؛ بهت میدم که مجبور نشی جای دیگه کار کنی؛ ولی تو باید دربست در اختیار گروه باشی! گفتم: یعنی چی؟ گفت: بیشتر فیلم؛ تو یه خونه ی جنگلی میگذره؛ جایی که شبنم از اون حیوون؛حامله شد..باید با ما باشی. در اختیار! نمیتونی وسطش جا بزنی؛ بگی نمیام! گفتم:چند نفرید؟ گفت:زیاد نیستیم.من؛تو؛ فیلمبردار؛ شاید ؛یکی دو تادیگه.فعلا نمیخوام هیچکی خبردارشه؛ تا تموم شه.من دفتر خاطراتشو خوندم ؛ اصل فیلمنامه همونه؛ شبنم نمیدونست کاوه زن و بچه داره؛ وگرنه هیچوقت باش نمیرفت.کاوه بش دروغ گفته بود.حتی عقدشون دروغ بود؛ همه چی؛حتی مردی که جای پدرم بردن وگفتن قیم شبنمه؛ عاقد رو گول زدن؛ و بعد اون سقط ! همه رو تو دفترش نوشته! میدونی ؛مثل تو میخندید.موقع خنده؛ موهاش میریخت رو چشماش.دیگه موهاتو صاف نکن!موی فر بیشتر بهت میاد؛شکل اون میشی! حس میکردم برگ سروها راه گلویم را بسته؛ آب معدنی روی میز را با سه قرص جیبم؛ بالا انداختم. گفت:تو که از آب؛ حالت به هم میخورد!گفتم:تلخی این قرصا رو یه جور باید برد پایین !حتی شده با یه زهر ماری دیگه !تا آمد بپرسد چه قرصی؟گفتم:پس امید داری با این فیلم؛پیداش کنی؟ گفت:پخش کننده زیاد میشناسم؛ همه ی دنیا آشنا دارم؛ اگه اسم خودش و من؛ روی فیلم باشه؛ شاید کنجکاو شه فیلم برادرشو ببینه؛ و اونوقت شاید...گفتم:برگرده؟ اگه میخواست برگرده؛ هفت سال وقت داشت؛ راستی؛چرا نباید به چیستا بگم؟ میتونه تو فیلمنامه کمکت کنه؛ دادزد:چیستا نه! گفتم:چیه؟ اسمش میاد؛ انگار اسم جن شنیدی؟! گفت: تو هنوز چیستا رو نمیشناسی! اگه بفهمه من و تو باهم کار میکنیم ؛ قرارداد باطله! میفهمی؟ اگه این نقشو بازی کنی؛ از نظر مالی؛ جبران میکنم.شایدم کارت گرفت؛ لبخند زدم؛ باز بوی سیدنی و آب و ماهی به مشامم خورد.گفتم :من هیچوقت نمیخواستم بازیگربشم؛ هیچوقت!حتی وقتی بهم میگفتن چهره ت خوبه ! گفت؛ یکی دوماه؛ نقش خواهر منو بازی میکنی، بیرون ؛ جلو مردم ؛ تو دفتر؛ همه جا به من میگی داداش! اما من فقط کارگردانتم ؛ تو هم تنها بازیگر فیلمی!بم اعتماد کن!...کاش نکرده بودم.کاش با چیستا مشورت کرده بودم.کاش انقدر زود، عاشقش نشده بودم! ولی مگر میشد؟...
۳.۶k
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.