دلتنگی یعنی ...
دلتنگی یعنی ...
در روزمره های زندگی ...
یک لحظه ... به خودت می آیی و ماتت میبرد ...
اطرافت را نگاهی میکنی و میبینی ... همه چیز آنجوری که باید باشد نیست ... انگار یک چیزی کم است ... چیزی که جزوی از وجودت بوده و قدرش را ندانسته ای ... یا که انکارش کرده ای ... نفس هایت تنگ میشود ... دستانت یخ میزند و چشمانت را انگار پر از سنگ ریزه کرده اند ...
قلبت یک لحظه ... می ایستد و به تو میگوید ...
نه ... دیگر نمیتوانم ...
آنجاست که بغضی درگلویت مینشیند ...
زیادی که قوی باشی ... با خنده ای تلخ به سختی قورتش میدهی ...
دلتنگی ... یعنی فهمیدن ...فهمیدن ارزش آنکسی که...
روزهایی از زندگیت را کنارت بوده و اکنون نیست ...
آن لحظه ...
تمامِ غمِ دنیا ...
خلاصه میشود ...
در آن نگاهی که با حسرت ...
به دستانِ خالیت میکنی!
در روزمره های زندگی ...
یک لحظه ... به خودت می آیی و ماتت میبرد ...
اطرافت را نگاهی میکنی و میبینی ... همه چیز آنجوری که باید باشد نیست ... انگار یک چیزی کم است ... چیزی که جزوی از وجودت بوده و قدرش را ندانسته ای ... یا که انکارش کرده ای ... نفس هایت تنگ میشود ... دستانت یخ میزند و چشمانت را انگار پر از سنگ ریزه کرده اند ...
قلبت یک لحظه ... می ایستد و به تو میگوید ...
نه ... دیگر نمیتوانم ...
آنجاست که بغضی درگلویت مینشیند ...
زیادی که قوی باشی ... با خنده ای تلخ به سختی قورتش میدهی ...
دلتنگی ... یعنی فهمیدن ...فهمیدن ارزش آنکسی که...
روزهایی از زندگیت را کنارت بوده و اکنون نیست ...
آن لحظه ...
تمامِ غمِ دنیا ...
خلاصه میشود ...
در آن نگاهی که با حسرت ...
به دستانِ خالیت میکنی!
۱۹.۴k
۲۸ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.