the building infogyg پارت98
#the_building_infogyg #پارت98
می.یونگ
مدیر:خوب امروز میخوام اسامی رو اعلام کنم برایی مسابقات سه روزه
گروه خوانندگی=پارک چانیول پارک آچا برایی این مسابقات
گروه ورزشی=هوجیهوپ و سوک
گروه هنری=اوه رکسانا و کیم تهیونگ
گروه درسی= بیاتریستک می.یونگ و مین یونگ
گروه رقص= بیون بکهیونگ و می.هی
خوب تموم شدش امیدوارم باعث سر بلندی دانشکده بشین متونین برین سر کلاساتون فهمیدین
ما:بله جناب مدیر روزتون خوش
رفتش بیشعور کثافططططط من چرا اسمم با بچه برایی بیرون از این جهنم دره نبود آی خداااا
یونگ:چطوری هم گروهی
من:پوف خدا رحم کنه بهم صبر بده خوبم خوبم میرم سرکلاسم
وارد راهرو شدم خدایا چرا قلبم اینقدر بی جنبه شده تا میبینمش تلاپ تلاپ میکنه مرض گرفتم شک ندارم باید برم دکتری چیزی میزی خودمو نشون بدم
آچا:پففف جان عزیزت سورا نیازی نیس دنبالم همش باشی
من:آچا یک لحظه واستا
رفتم سمتش که سورا جلومو گرفتش
آچا:سورا جان عزیزت اون دوستمه چیشده می.یونگ
من:آچا میشه خصوصی حرف بزنیم
آچا:آره عزیزم بیا
رفتیم نشستم براش توضیح دادم بهش خیره بودم جوابمو بده
آچا:می.یونگ شک دارم ولی بدبخت شدی رفت عاشق یونگ دیوانه شدی
من:چیییی گمرو بابا
آچا:بوخدا بازم از می.هی بپرس اون وارد تره تو اینجور مسائل
من:آره راست میگی من برم.
آچا:باشه بای بای چش جنگلی
من:خیلی وقت بود نگفته بودی بهم
آچا:آره یادم میره بعضی اوقات تو یادم بیار
واردکلاس شدم بامی.هی حرف زدم اونم همینوگفت من عاشق این بچه پوکر شدم یعنی نه امکان نداره واقعا
***///***///***///***///***
یونگ
چرارفت خل وچل بازی درمیاره نمیزاره باهاش حرف بزنم پوفیش ولش کن برم سرکلاس دیر شدش الآن نامجون منو تیکه تیکه میکنتم در زدم
نامجون:بفرمایید
من:اهم سلام ببخشید
نامجون:ازهمین راه برگرد!
من:منکه عذر خواهی کردم
نامجون:بیرون بدون برگه موجه شده از دفتر مدیریت برنمیگردی تفهیم شد
من:به جهنم نزار
در کوبندم رفتم بیرون تو محوطه که دیدمش نشستع بود با آب بازی میکرد رفتم پشتش ایستادم
من:پخخخخخ
می.یونگ:خیلی دیونه ایی ترسیدم روانی خل وچل
نشستم رویی چمن پاهامو دراز کردم
من:خوب چیکار میکنی؟!
می.یونگ:آم هیچی دارم.مطالعه میکنم بعدم.کلی تمرین دارم
من:آم می یونگ رو دماغت یه چیزیه
می.یونگ:چی شوخی نکن برش دار برش دار
من:بیا نزدیک تر
سرشو آورد جلو که لبام گذاشتم رویی لباش بوسیدمش
من:دوست دارم
و مجالی برایی حرف زدن بهش ندادم دوباره بوسیدمش اونم انگار از شوک دراومد بود همراهیم کرد
می.یونگ
مدیر:خوب امروز میخوام اسامی رو اعلام کنم برایی مسابقات سه روزه
گروه خوانندگی=پارک چانیول پارک آچا برایی این مسابقات
گروه ورزشی=هوجیهوپ و سوک
گروه هنری=اوه رکسانا و کیم تهیونگ
گروه درسی= بیاتریستک می.یونگ و مین یونگ
گروه رقص= بیون بکهیونگ و می.هی
خوب تموم شدش امیدوارم باعث سر بلندی دانشکده بشین متونین برین سر کلاساتون فهمیدین
ما:بله جناب مدیر روزتون خوش
رفتش بیشعور کثافططططط من چرا اسمم با بچه برایی بیرون از این جهنم دره نبود آی خداااا
یونگ:چطوری هم گروهی
من:پوف خدا رحم کنه بهم صبر بده خوبم خوبم میرم سرکلاسم
وارد راهرو شدم خدایا چرا قلبم اینقدر بی جنبه شده تا میبینمش تلاپ تلاپ میکنه مرض گرفتم شک ندارم باید برم دکتری چیزی میزی خودمو نشون بدم
آچا:پففف جان عزیزت سورا نیازی نیس دنبالم همش باشی
من:آچا یک لحظه واستا
رفتم سمتش که سورا جلومو گرفتش
آچا:سورا جان عزیزت اون دوستمه چیشده می.یونگ
من:آچا میشه خصوصی حرف بزنیم
آچا:آره عزیزم بیا
رفتیم نشستم براش توضیح دادم بهش خیره بودم جوابمو بده
آچا:می.یونگ شک دارم ولی بدبخت شدی رفت عاشق یونگ دیوانه شدی
من:چیییی گمرو بابا
آچا:بوخدا بازم از می.هی بپرس اون وارد تره تو اینجور مسائل
من:آره راست میگی من برم.
آچا:باشه بای بای چش جنگلی
من:خیلی وقت بود نگفته بودی بهم
آچا:آره یادم میره بعضی اوقات تو یادم بیار
واردکلاس شدم بامی.هی حرف زدم اونم همینوگفت من عاشق این بچه پوکر شدم یعنی نه امکان نداره واقعا
***///***///***///***///***
یونگ
چرارفت خل وچل بازی درمیاره نمیزاره باهاش حرف بزنم پوفیش ولش کن برم سرکلاس دیر شدش الآن نامجون منو تیکه تیکه میکنتم در زدم
نامجون:بفرمایید
من:اهم سلام ببخشید
نامجون:ازهمین راه برگرد!
من:منکه عذر خواهی کردم
نامجون:بیرون بدون برگه موجه شده از دفتر مدیریت برنمیگردی تفهیم شد
من:به جهنم نزار
در کوبندم رفتم بیرون تو محوطه که دیدمش نشستع بود با آب بازی میکرد رفتم پشتش ایستادم
من:پخخخخخ
می.یونگ:خیلی دیونه ایی ترسیدم روانی خل وچل
نشستم رویی چمن پاهامو دراز کردم
من:خوب چیکار میکنی؟!
می.یونگ:آم هیچی دارم.مطالعه میکنم بعدم.کلی تمرین دارم
من:آم می یونگ رو دماغت یه چیزیه
می.یونگ:چی شوخی نکن برش دار برش دار
من:بیا نزدیک تر
سرشو آورد جلو که لبام گذاشتم رویی لباش بوسیدمش
من:دوست دارم
و مجالی برایی حرف زدن بهش ندادم دوباره بوسیدمش اونم انگار از شوک دراومد بود همراهیم کرد
۱۶.۱k
۱۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.