فیک کور پارت۴۷
مادر بچه ها:اول باید بچه هامو ببنیم!
ا/ت؛باشه...باشه.
مادربچه ها میره تو اتاق و اونجا لی دونگ رو که روی تخت دراز کشیده و سرم بهش وصل رو میبینم.
مادر بچه ها:لی دونگ...(با گریه.)
لی سام:مامان!
ا/ت:حالا میشه باهاتون صحبت کنم.
مادربچه ها:حتما...
ا/ت:لطفا بیاین توی اتاق بغلی.
مادربچه ها:چشم.
ا/ت میره بیرون.
مادربچه ها:لی سام همین جا پیش لی دونگ باش الان بر میگردم.
ا/ت:مرسی که اومدید...لطفا اروم باشید میخوام یه چیز مهمی رو باهاتون درمیون بزارم.
مادربچه ها:چیشده؟چرا...چرا لی دونگم حالش بده چرا لی سام دستاش میلرزه!
ا/ت:خانم اینا امروز رفتن به یه ساختمون نمیه کاره و یه جسد توش دیدن و زنگ زدن به پلیس(نفس عمیقس میکشه.)اینطوری شد که لی دونگ حالش بد شد.. .
مادربچه ها:یه جسد!
ا/ت:اره، یه جسد که مال گروه خلافکاری به نام BTSبوده پیدا شده.
مادربچه ها:حالا به بچه های من چه؟
ا/ت:خوب اینکه نشد که...باید از بچه هاتون یه پرس و جوی ساده کنیم و بعدم تموم.
مادربچه ها:ببینید خانم!
ا/ت:اسمم ا/ته.
مادربچه ها:ببنید خانم ا/ت،بچه های من حالشون خوب نیست چون یه جسد دیدن و از ترس میلرزن و غش کردن!
ا/ت:میدونم اما شاید یه چیزی دیده باشن که به دردمون بخوره.
مادربچه ها:نه نمیشه!(با داد.)
مادربچه ها از صندلی پامیشه تا بره که ا/ت جلوش وایمسته و میشنوتش روی صندلی.
ا/ت:به خواست شما نیست!فهمیدی!(اروم،اروم میگه و با دوتا انگشتاش به سرمادربچه ها ضربه میزنه.)حالا برو.
مادربچه ها:... .
مادربچه ها پامیشه و داره میره که.
ا/ت:فقط یه چیزی،لطفا به بچه ها یه جوری بگید که حل نکن و نترسن حالا برید.
مادربچه ها از اتاق میره بیرون و میره پیش بچه ها.
مادربچه ها:بچه ها خوبید؟(با استرس میگه و دستاشو بهم میماله.)
لی سام:چیزی شده مامان دستاتو میمالی؟
ا/ت میره و دستشو بهم قفل میکنه و دست به سینه وایمسته از پشت پنجره ی اتاق نگاه میکنه.
مادربچه ها:نه..نه ببیند بچه ها شماها باید با پلیس یه سر برید اداره یه ذره ازتون سوال میکنن و بعد میاین پیش من اما اون موقع که میخوان ازتون سوال کنن از هم جدا میشم.
لی دونگ:مامان من میترسم..برامون اتفاقی که نمیوفته؟
مادربچه ها:تا وقتی که به حرف پلیسا گوش کنید و باهاشون همکاری کنید نه اتفاقی نمیافته.
بعد همدیگه رو بغل میکنن و بعد مادربچه ها از اتاق میاد بیرون.
لایک🪑
#فیک_بی_تی_اس #فیک
ا/ت؛باشه...باشه.
مادربچه ها میره تو اتاق و اونجا لی دونگ رو که روی تخت دراز کشیده و سرم بهش وصل رو میبینم.
مادر بچه ها:لی دونگ...(با گریه.)
لی سام:مامان!
ا/ت:حالا میشه باهاتون صحبت کنم.
مادربچه ها:حتما...
ا/ت:لطفا بیاین توی اتاق بغلی.
مادربچه ها:چشم.
ا/ت میره بیرون.
مادربچه ها:لی سام همین جا پیش لی دونگ باش الان بر میگردم.
ا/ت:مرسی که اومدید...لطفا اروم باشید میخوام یه چیز مهمی رو باهاتون درمیون بزارم.
مادربچه ها:چیشده؟چرا...چرا لی دونگم حالش بده چرا لی سام دستاش میلرزه!
ا/ت:خانم اینا امروز رفتن به یه ساختمون نمیه کاره و یه جسد توش دیدن و زنگ زدن به پلیس(نفس عمیقس میکشه.)اینطوری شد که لی دونگ حالش بد شد.. .
مادربچه ها:یه جسد!
ا/ت:اره، یه جسد که مال گروه خلافکاری به نام BTSبوده پیدا شده.
مادربچه ها:حالا به بچه های من چه؟
ا/ت:خوب اینکه نشد که...باید از بچه هاتون یه پرس و جوی ساده کنیم و بعدم تموم.
مادربچه ها:ببینید خانم!
ا/ت:اسمم ا/ته.
مادربچه ها:ببنید خانم ا/ت،بچه های من حالشون خوب نیست چون یه جسد دیدن و از ترس میلرزن و غش کردن!
ا/ت:میدونم اما شاید یه چیزی دیده باشن که به دردمون بخوره.
مادربچه ها:نه نمیشه!(با داد.)
مادربچه ها از صندلی پامیشه تا بره که ا/ت جلوش وایمسته و میشنوتش روی صندلی.
ا/ت:به خواست شما نیست!فهمیدی!(اروم،اروم میگه و با دوتا انگشتاش به سرمادربچه ها ضربه میزنه.)حالا برو.
مادربچه ها:... .
مادربچه ها پامیشه و داره میره که.
ا/ت:فقط یه چیزی،لطفا به بچه ها یه جوری بگید که حل نکن و نترسن حالا برید.
مادربچه ها از اتاق میره بیرون و میره پیش بچه ها.
مادربچه ها:بچه ها خوبید؟(با استرس میگه و دستاشو بهم میماله.)
لی سام:چیزی شده مامان دستاتو میمالی؟
ا/ت میره و دستشو بهم قفل میکنه و دست به سینه وایمسته از پشت پنجره ی اتاق نگاه میکنه.
مادربچه ها:نه..نه ببیند بچه ها شماها باید با پلیس یه سر برید اداره یه ذره ازتون سوال میکنن و بعد میاین پیش من اما اون موقع که میخوان ازتون سوال کنن از هم جدا میشم.
لی دونگ:مامان من میترسم..برامون اتفاقی که نمیوفته؟
مادربچه ها:تا وقتی که به حرف پلیسا گوش کنید و باهاشون همکاری کنید نه اتفاقی نمیافته.
بعد همدیگه رو بغل میکنن و بعد مادربچه ها از اتاق میاد بیرون.
لایک🪑
#فیک_بی_تی_اس #فیک
۳.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.