پارت شانزدهم رمان تب داغ هوس :

16


بدون اينکه نگاه از لبم برداره پوزخندي زد ...يه چيزي دور مچ دست چپم حلقه شد سريع به دستم نگاه کردم نذاشت آناليز کنم  که چيه دوردستم پيچيده، دستموکشيد وبا يه حرکت از جا بلندم کردو گفت:بريم خودمو کشيدم عقب زورش بهم ميچربيد ميکشيدتم امتناع ميکردم و فايده نداشت با درد گفتم:اي واي خداااا آقاي مهندس ولم کنيد اين چه کاريه؟!!آخ آخ دستم واااي خدا جون دستم درد گرفت ولم کن ..يييههه بدون تغيير در رفتارش گفت: ميريم يه فنجون قهوه ميخوريم با تموم قوام دستمو کشيدم و با صداي بلند گفتم: ولم کن ببينم اه ايستاد برگشت نگام کرد بدون هيج احساسي حالا چه بد چه خوب چشماشو کمي ريز کرد و دقيق نگام کرد و نفس زنان از تقلايي که ميکردم انگشت اشاره امو مقابلش گرفتمو گفتم :نه آقاي شوکت گفتم که من اصلا .... وسط حرفمو بااون صداي باز و تن محکم و کوبندش گفت : _چرا نه؟ _چونکه شما شريک پدر من هستيد _سن بابا تو که ندارم شريکش هستم دليل ديگه بيار _من اصلا تا حالا با پسري دوست نبودم نميخوام... _خب اين چه ربطي داره ؟نبودي حالا هستي اونم با مّنّ. _اگر بابام بفهمه منو ميکشه سرشو بالا گرفت باز از افق نگام کرد و گفت:
دیدگاه ها (۰)

پارت هفدهم رمان تب داغ هوس

پارت هجدهم رمان تب داغ هوس:

پارت پانزدهم رمان تب داغ هوس:

پارت چهاردهم رمان تب داغ هوس:

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط